مزاری و میراثخواران؛ آرمانیکه شهرک و شهرت آورد
عبدالعلی مزاری. نامی که به ویژه در نیمه دوم ماه حوت هرسال بیش از هر زمان دیگری تکرار میشود. تاریخ این تکرار ۲۴ است؛ زیرا ۲۴ سال پیش، گروه طالبان او را در چهارآسیاب کابل به اسارت گرفتند و به نحو فجیعی شهید کردند.
مزاری یک طلبه علوم دینی بود که طبعی سرکش و اخلاق آزادهای داشت. میخواست شیعه را در افغانستان از محرومیت و ممنوعیت وارهاند. دل در گرو نظام ولایت فقیه به سبک ایران داشت. با سازمانهای آزادیبخش اسلامی در دیگر نقاط خاور میانه هم مرتبط بود. از آن میان با حزب الله لبنان که در آن زمان از سوی سید عباس موسوی، رهبری میشد، میانهای گرم برقرار کرده بود. میخواست عدالت به پا دارد تا هزارهبودن دیگر جرم نباشد و این طیف قومی، سهمی از سیاست و بهرهای از مناسبات قدرت ببرد.
اهل دنیا نبود. پاک و پارسامنش و سادهزیست بود. ثروتی نیاندوخت. حتی میگویند از مال و منال میراث پدریاش برای تحقق آرمان تاریخی شیعیان و هزارهها در افغانستان هزینه کرد. یعنی به کمتر از تحقق عدالت نمیاندیشید. زراندوزی را ننگ و خیانت و جفا میدانست. سازش با دیگران جز بر سر حقوق مردماش را ستم بر قوماش میانگاشت و هرگز نمیخواست فراتر از فرودستها زندگی کند.
او مثل هر رهبر سیاسی دیگری، موافقان پرشور و افراطی و منتقدان سرسختی دارد. هواداران افراطیاش او را «سیدالشهدا» و پیامبر و امام و قدیس میدانند، و منتقداناش او را به عدول از معیارهای مذهب و سقوط به دام قومیت و تبارگرایی افراطی متهم میکنند و حتی جنایتهای شماری از زیردستانش را به او نسبت میدهند. خرد سیاسیاش را ضعیف و آسیبپذیر میدانند و میگویند در تعاملات سیاسی، بیش از اندازه انعطافناپذیر و ستیهنده و سرسخت و سازشناپذیر بود. کارنامه او در جریان جنگهای داخلی و تنشهای درونقومی را نکوهش میکنند و…
به هر حال، او جان بر سر آرمان عدالتخواهی قومی نهاد. اگرچه نتوانست به آنچه میخواست به تمام و کمال دست یابد؛ اما در مسیر هدفی که برگزیده بود، جان داد. او هم مانند بسیاری از همدورههایش نتوانست دورهای از آرامش و ثبات سیاسی را تجربه کند. یعنی تنها رهبر دوره «نهضت» بود و به آنچه در آن دوره میخواست، در دوران «نهاد» دست نیافت.
مرگ مزاری، فرصت بروز و ظهور شماری از مدعیان جانشینی و میراثخواری او را فراهم کرد.
کسانی که روزگاری در سایه نام و آرمان او، آرمانگرایان جوان و جویای نام بودند، پس از او، به مدعیان میراثداری آرمانهای «رهبر شهید» تبدیل شدند. تضاد منافع، جنگ قدرت و دعوی تقسیم امتیازات میان میراثخواراناش، آرمان عدالتخواهی قومی مزاری را تعلیق و تعطیل کرد. میراثخواهان در دوران نهاد، مشی مبارزاتی و منش انقلابی «رهبر شهید» شان را دستمایه رسیدن به قدرت و ثروت و شهرت و شهرک کردند. تعارض و تضاد شدید منافع اقتصادی و آمال و امیال قدرت و شهرت و شرکت و شهرک میان آنها دامنه سودجویی و استفادهگری از نام مزاری به مثابه یک شناسه مشروعیتبخش به افزونطلبیهای حرصآلود بازماندگان نهضت او را گسترش داد. یکی از دلایل ظهور آدرسهای چندگانه از حزب «وحدت» همین تعارض منافع و جاهطلبیهای خودخواهانه طیف رهبران نوظهور پس از او بود.
اکنون دامنه دوریگزینیهای خصمانه و رویاروییهای ویرانگر میراثخواران مزاری به اندازهای گسترده شده که آنها حتی نمیخواهند یا نمیتوانند روی برگزاری مراسمی یگانه در سالگرد شهادت او نیز توافق و تراضی کنند.
با این حساب، نخستین قربانیان طرح میراثخواران پرشمار شهید مزاری در سایه نام و آرمان او، چیزی نیست جز نام و آرمان او. آنها در این مسیر، نه درد و دغدغه دیرسال مزاری را دارند و نه دعوی تحقق آرمان تاریخی او یعنی استقرار عدالت قومی را. چهبسا اگر روزی رونق شهرک و شهرت و قدرت شان به خطر بیافتد، به سادگی هم از مزاری عبور می کنند و هم از آرمان عدالتخواهی او عدول.
شهید مزاری جان بر سر آرمانی نهاد که برای میراثخواراناش شهرک و شهرت آورد؛ اما برای مردم فقیر و محروم و همیشه در حاشیه و همواره قربانی تبعیض و ستم، همچنان یک آرمان باقی ماند.