افغانستان، ملی‌گرایی و مذهب

عموم جامعه‌شناسان اعتقاد دارند که افغانستان فاقد شاخص‌های لازم برای شکل‌گیری یک «ملت‌» است. بدبین‌هایی مانند جو بایدن؛ معاون پیشین باراک اوباما و از نامزدهای اصلی انتخابات ریاست جمهوری امریکا، حتی باور دارند که تلاش برای «ملت‌سازی» در افغانستان، بیهوده است و هرگز به سرانجامی نمی‌رسد.

blank

این ناامیدکننده اما واقعی است؛ زیرا در کشوری که معیار و میزان کنش‌ها و واکنش‌ها همه قومی است و حتی مناسبت‌های مهم مذهبی نیز بر بنیاد همین معیار، مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و به سنجه درمی‌آید، نمی‌توان ادعا کرد که ملتی هم‌بسته و یگانه وجود دارد.

یک نمونه روشن آن، ایام عزاداری‌های دهه اول محرم است که از دید بسیاری از مردم افغانستان، مختص شیعیان است و شیعیان نیز از سوی مخالفان‌شان به وابستگی به ایران متهم می‌شوند. در مقابل، شیعیان هم اهل سنت را به پیروی از عربستان متهم می‌کنند.

بدیهی است که پس از پیروزی انقلاب ایران و به دنبال آن، شکل‌گیری دو قطب مذهبی معارض در خاور میانه که علت‌العلل بسیاری از درگیری‌ها و جنگ‌های مرگبار پیشین و جاری در شماری از کشورهای اسلامی دانسته می‌شود، این نگاه هم بیش از پیش تقویت شده‌است.

این نوع نگاه اما به تمامی بیگانه با واقعیت‌های جاری هم نیست؛ زیرا هردو قطب متخاصم در خاور میانه، پیروان مذاهب بزرگ اسلامی را در خدمت اهداف و منافع سیاسی و سلطه‌جویانه خود قرار می‌دهند و با تقویت جنبه‌های ایدئولوژیک جنگ‌های جاری در منطقه، تلاش می‌کنند ارتش‌های نیابتی خود را قوی سازند. این امر، تنش‌های فرقه‌ای در کشورهای آشوب‌زده و دچار بحرانی مانند افغانستان را تشدید می‌کند و در سایه قطب‌بندی‌ها و جناح‌گرایی متقابل، بزرگ‌ترین ضربه را به ملی‌گرایی و منافع ملی می‌زند؛ رویدادی که یکی از مهم‌ترین پیامدهای آن، شکست روند ملت‌سازی است.

با این حساب، افرادی مانند جو بایدن حق دارند تا نسبت به موفقیت هرگونه تلاش برای ملت‌سازی در افغانستان ناامید شوند و با بدبینی اعلام کنند که چنین تلاشی بیهوده است و نتیجه نخواهد داد.

با این حال، این بدبینی، مردود است و هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که اصولا هرگز هیچ‌گونه بستر و زمینه‌ای برای ملت‌سازی در افغانستان وجود ندارد؛ زیرا شیعیان، سنی‌ها را متهم به وابستگی به عربستان می‌کنند و اهل سنت، شیعیان را تحت قیمومیت ایران می‌دانند و تا زمانی که دعوای سیاسی- ایدئولوژیک و هژمونیک عربستان و ایران در خاور میانه پایان نیافته، مردم افغانستان نیز به عنوان ساکنان هم‌سرنوشت یک خانه مشترک به نقطه‌ای برای وحدت و تعامل نخواهند رسید و در نهایت، ملتی متولد نخواهد شد.

راه حل چیست و چگونه می‌توان با حفظ گرایش‌های مذهبی و باورهای فرقه‌ای دو مذهب بزرگ اسلامی، به زمینه‌ای برای ملت‌شدن هم دست یافت و در زمینه سنت و مذهب، پرچم ملی‌گرایی را برافراشت و به مثابه ملتی یگانه، ظهور کرد؟

مهم‌ترین نکته در این زمینه، توجه به تجربه‌های دیگران است. در منطقه ما در میان همسایگان دور و نزدیک افغانستان، وقتی سخن از منافع ملی به میان می‌آید، مذهب به درون مرزهای ملی محدود می‌شود و هرگز به مثابه ارزشی فرامرزی، مورد تأکید قرار نمی‌گیرد. در بسیاری از موارد، حتی سعی می‌شود تا زمینه‌های آشکارا نفاق‌انگیز و فرقه‌گرایانه به محملی برای دوستی و برادری و نزدیکی مذاهب، تبدیل شود تا ارکان و شاخص‌های «ملت یگانه» آسیب نبیند؛ الگویی که درست عکس آن از سوی آنان برای افغانستان، تجویز و توصیه می‌شود.

موضوع مهم دیگر این‌که حتی همان کسانی که ما را به تفرقه و تنش فرامی‌خوانند و زیر نام شیعی و سنی از هم می‌رانند و در برابر برادرمان قرار می‌دهند، گذشته‌ای به مراتب‌ سیاه‌تر، خونین‌تر و مرگبارتری را تجربه کرده‌اند. جو بایدن که نسبت به ملت‌سازی در افغانستان، بدبین است، از امریکایی نمایندگی می‌کند که سال‌ها شاهد جنگ داخلی، نسل‌کشی و تنش‌های مرگبار بوده‌است؛ امریکایی که «غرب وحشی» نامیده می‌شد. همین اکنون نیز بخش‌های وسیعی از شهرهای مهم امریکا صحنه اعتراضات ضد نژادپرستی و تبعیض نژادی سیستماتیک و دیرپا علیه رنگین‌‌پوستان است. یعنی از این منظر، امریکا هنوز یک ملت بالغ و کامل محسوب نمی‌شود؛ زیرا همه شهروندان آن خود را در برابر قانون، عدالت و رفاه، یکسان و برابر حس نمی‌کنند.

بنابراین ناامیدی نسبت به ملت‌سازی در افغانستان، نادرست است و این مأموریت، اگرچه دشوار؛ اما در نهایت، ممکن است.

اما نکته‌ای کلیدی که همه مردم افغانستان باید از آن آگاه شوند و آن را به کار ببندند، این است که ملت‌سازی یک کالای لوکس وارداتی یا یک هدیه گرانبهای خارجی‌ها یک حتی یک پروژه وسوسه‌انگیز مهندسی‌شده در خارج از کشور نیست؛ بلکه فرایندی دشوار، طولانی و نفسگیر است که باید به واسطه خود مردم و رهبران سیاسی و اجتماعی، نخبگان و فعالان داخلی آغاز شود و به سرانجام برسد. blankدر این راستا حتی باید از مذهب که طی سالیان سال، مبنای تفرقه و تنش و تقابل بوده، به مثابه بستری برای وحدت و هم‌پذیری و تقویت ملی‌گرایی استفاده کرد. نمونه بارز آن، همین عزاداری‌های سنتی ویژه شیعیان در دهه اول محرم است. این مناسبت را می‌توان از خدمت اهداف ایدئولوژیک قدرت‌های همسایه و منطقه خارج، و به رسم و مناسبتی ملی و بخشی از فرهنگ بومی این وطن، تبدیل کرد. مثلا می‌توان از مصرف ناآگاهانه شعارهای ایدئولوژیک سران سیاسی و نظامی و حتی مذهبی کشورهای دیگر در این ایام، پرهیز کرد و به سنت‌های ملی و وطنی خود متکی بود. 

غالب جامعه اهل سنت افغانستان را احناف تشکیل می‌دهند. احناف از یک فرقه معتدل و خردگرای اسلامی، نمایندگی می‌کنند که در گذشته – پیش از ظهور وهابیت- روابط بسیار نزدیکی با اهل تشیع داشته‌اند. آ‌ن‌ها نیز امام حسین را نواده پیامبر می‌دانند و یزید و عملکرد او را محکوم می‌کنند. آنان نیز روز عاشورا را با نذر و نیاز برای امام حسین، گرامی می‌دارند؛ اما نمایش قدرت عناصر افراطی و بی‌خبر از تاریخ دین و اسیر القائات دین تاریخی، این نگاه مغتنم و ارزشمند را می‌زداید و اهل سنت را در برابر مناسبت مشترکی به نام عاشورا قرار می‌دهد و حساسیت و عصبیت ایجاد می‌کند و به تفرقه و تنش منجر می‌شود.

امسال اما دو مصیبت بزرگ ملی و مذهبی همزمان شد. در ولایت شمالی پروان، سیل جاری شد و جان ده‌‌ها نفر از هموطنان ما را گرفت و خسارت‌های سنگینی به بار آورد. در این‌سو، بخشی از مردم، مشغول بزرگداشت از ایام محرم بودند. تلاقی این این دو مناسبت مصیبت‌بار ملی و مذهبی، به بهانه و بستری برای وحدت تبدیل شد و کمپین‌های عظیمی برای جمع‌‌آوری نذر و خیرات مردم در ایام محرم برای آسیب‌دیدگان پروان، شکل گرفت و نتیجه داد.

این یک نمونه بسیار مهم اما کوچک است از این‌که مذهب و ملی‌گرایی را به سادگی می‌توان باهم جمع بست و فرای جدال سیاسی و ایدئولوژیک قدرت‌های متخاصم در خاور میانه، افغانستان را خانه مشترک شیعیان و سنی‌ها قرار داد و وطن خویش را برای زندگی صلح‌آمیز هموطنان، امن و آرام ساخت. 

مطالب مرتبط