برادر القاعده یا واگنر امریکا در منطقه؟
در طول زمان اشغال افغانستان توسط امریکا، روابط واشنگتن با طالبان و همچنین روابط طالبان با القاعده، همچنان برقرار بود و امریکا هرگز از قدرت خود برای نابودی کامل طالبان و القاعده، استفاده نکرد؛ زیرا چنین چیزی در برنامه اولیه واشنگتن برای «مبارزه با تروریزم» وجود نداشت.
امرالله صالح؛ معاون پیشین اشرفغنی در واکنش به اظهارات اخیر جو بایدن نوشته که هدف توافقنامه دوحه «استخدام طالب به حیث یک نیروی قراردادی جهت تطبیق برنامههای ژئوپلیتیک یعنی دسیسههای ضد ملی در داخل افغانستان و کشورهای منطقه است.»
او با اشاره به سخنان روز جمعه بایدن درباره «کمک طالبان» به امریکا در برابر القاعده نوشته: «حالا خودشان اذعان به ماهیت دسیسه دوحه و آوردن طالب کردهاند. شاید کهولت و یا فروپاشی قوت فکری باعث شد که بایدن حرف راست و حقیقت را بگوید از این اشتباهات در این روزها زیاد مرتکب شدهاست. همین دو روز قبل عراق را با اوکراین به اشتباه گرفته بود.»
همچنین رحمتالله نبیل؛ رئيس پیشین اداره امنیت ملی در توییتی نوشته که «بایدن با افشای ضمائم پنهان توافق دوحه، افشاگری پیشگامانهای انجام داد که ماهیت واقعی طالبان به عنوان گروه واگنر امریکا در این منطقه را روشن میکند.»
این در حالی است که پیش از این، کاملا محرز بود که طالبان، القاعده را «برادر» خود میدانند و پیوندهای بسیار عمیق، پیچیده و گستردهای میان این دو گروه «جهادی» وجود دارد. هیچ شکی وجود ندارد که رهبران القاعده، پس از فروپاشی رژيم کمونیستی، در افغانستان حضور داشتند و ارتباطات تنگاتنگ و بسیار نزدیکی با رهبران جهادی به ویژه عبد رب الرسول سیاف؛ رهبر حزب اتحاد اسلامی و مولوی محمدنبی محمدی؛ رییس حزب حرکت انقلاب اسلامی و نیز گلبدین حکمتیار؛ رهبر حزب اسلامی برقرار کرده بودند.
طالبان هم در نهایت از دل این جریانهای جهادی ظهور کرد و پاکستان با مهندسی مجدد آنها توانست گروههای گوناگون مجاهدین را تضعیف کند و از آن یک نیروی قدرتمند بسازد؛ بنابراین، تجارب جنگی، توانمندی رزمی، ثروت اقتصادی و قدرت جذب نیروهای جهادی رهبران القاعده هم به کمک پاکستان در اختیار طالبان قرار گرفت تا این نیروی نوبنیاد، روز به روز، فربهتر و قدرتمندتر شود.
اینهمه اما زیر نظر امریکا صورت میگرفت و امریکا به طور مستقیم یا غیرمستقیم در جریان تعمیق تعاملات طالبان و القاعده بود و به آن کمک میکرد و پاکستان نیز با اجازه امریکا، مأموریت داشت تا به تحقق این مهم، کمک کند.
بنابراین، در اینکه طالبان و القاعده برادر اند، هیچ تردیدی وجود ندارد و این چیزی نیست که قابل انکار و کتمان باشد. سرنگونی رژيم طالبان در دوره اول حاکمیت آنها به بهانه عدم تمکین به اراده امریکا برای استرداد رهبران القاعده نیز یک بازی پیچیده استراتژيک بود تا راه امریکا برای اشغال افغانستان و ادامه اجرای پروژههای بلندمدت واشنگتن برای افغانستان و منطقه، باز شود.
در طول زمان اشغال افغانستان توسط امریکا، روابط واشنگتن با طالبان و همچنین روابط طالبان با القاعده، همچنان برقرار بود و امریکا هرگز از قدرت خود برای نابودی کامل طالبان و القاعده، استفاده نکرد؛ زیرا چنین چیزی در برنامه اولیه واشنگتن برای «مبارزه با تروریزم» وجود نداشت.
در نهایت اما اولویتهای امریکا تغییر کرد و به این ترتیب، زمان خروج کامل نظامیان امریکایی از افغانستان فرارسید؛ اما این امر، به طور ابتدا به ساکن و بدون روی دست گرفتن تمهیداتی برای صیانت از منافع بزرگ امریکا در افغانستان، امکانپذیر نبود. به همین دلیل، ایالات متحده بار دیگر با طالبان، تبانی کرد تا به کمک واشنگتن بر افغانستان مسلط شوند، از پول، تسلیحات و زیرساختهایی که امریکا در طول ۲۰ سال گذشته، ایجاد کرده بود، بهرهبرداری کرده و قدرتمند شوند و در این میان، میتوانند به القاعده نیز پناه دهند و پیمان برادریشان با این شبکه تروریستی را تجدید کنند.
اکنون امریکا رفتهاست؛ اما به تعبیر دقیق رییسان سابق امنیت ملی افغانستان، طالبان تبدیل به «نیروی قراردادی» و «واگنر امریکا در منطقه» شدهاند و به نیابت از واشنگتن، پروژههای استراتژیک و منافع امنیتی و راهبردی ایالات متحده را تامین و تضمین میکنند.
البته بدیهی است که امرالله صالح و رحمتالله نبیل به عنوان کسانی که سالهای طولانی در زمان حضور نظامیان امریکایی، ریاست دستگاه امنیت ملی دولت کابل را به عهده داشتهاند، رازهای بزرگی را درباره روابط پیچیده امریکا – طالبان – القاعده میدانند؛ اما احتمالا قادر به افشای کامل آنها نیستند.
با این وجود، اینکه برادر القاعده تبدیل به واگنر امریکا در منطقه شده، نباید رویداد شگفتانگیزی به نظر برسد؛ زیرا امریکا، طالبان و القاعده در پشت پرده، نهایتا در یک نقطه باهم متصل میشوند.