کشتار مزار؛ تاریخ بر مدار تکرار
کسانی که در همان کشتارها مستقیما یا به طور غیرمستقیم، دست داشتند، امروزه زندهاند و در ساختار قدرت طالبان، سمتهای اجرایی دارند؛ بنابراین، نه تنها عدالت اجرا نشده؛ بلکه در صورتی که این فجایع، فراموش شود و عوامل آن، تطهیر گردند، حتی خطر تکرار تاریخ وجود دارد.
همزمان با سالگرد قتل عام غیرنظامیان شیعه و هزاره در سال ۱۳۷۷ توسط طالبان در شهر مزار شریف، شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان، طالبان را به پاکسازی قومی در این شهر متهم کردهاست.
این شورا گفته که طالبان با تسلط بر مزار شریف در سال ۱۳۷۷ خورشیدی، «به اهالی غیرنظامی شهر حملهور شده و چندین روز به قتل عام مردم ملکی، بهشمول زنان و کودکان پرداخته« است.
در اعلامیه این شورا آمده که «گروه طالبان بدترین و بیرحمانهترین جنایات ضد بشری را در قبال مردم این شهر، بهویژه مردم هزاره و شیعه انجام داده است.»
اعلامیه افزوده: «یکی از مسئولان بلندپایه طالبان در آن زمان هزارهها را نامسلمان دانسته و فتوای قتل عام آنان را صادر نموده بود که مصداق عینی پاکسازی قومی، نسلکشی و نابودسازی فرقهای در کشور ما بوده است.»
این شورا یادآور شده که طالبان بهدلیل ارتکاب جنایات ضد بشری، مستوجب مجازات و تحریمهای بیشتر هستند، نه اینکه با آنان تحت عنوانهای مختلف تعامل پنهانی صورت گیرد.
کشتار مهیب و هولناک شیعیان در ۱۷ اسد سال ۱۳۷۷ در شهر مزار شریف، یکی از تکاندهندهترین فجایع تاریخ معاصر افغانستان بود. این کشتار یکبار دیگر، تاریخ تلخ هزارهها را زنده کرد که بارها از سوی شاهان و سلاطین فاشیست، خودکامه و ستمگر پشتون به بهانههای گوناگون قتل عام شده بودند که یکی از فاجعهبارترین آنها کشتارهای بیرحمانه عبدالرحمان خان بود که هنوزهم مایه ننگ و شرمساری شاهان پشتون و خاندانهای پشتونتبار قدرت به حساب میآید.
در کشتار مزار شریف اما این بار شیعیان نه صرفا به خاطر هویت هزارگیشان؛ بلکه به دلیل باورهای مذهبیشان هدف قرار گرفتند و قتل عام شدند. برخی سران طالبان در آن زمان به وضوح و بیپروا، شیعیان را «کافر» میدانستند و حکم کشتار صادر میکردند.
همانگونه که در اعلامیه جریان ضد طالبانی «شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان» نیز آمده، آنچه طالبان انجام دادند، مصداق واضح ژنوساید، آپارتاید و پاکسازی قومی و مذهبی بود که از نظر حقوق کیفری، مستوجب سختترین مجازاتها میباشد.
این چیزی نیست که قابل انکار باشد. حتی کسانی که در همان کشتارها مستقیما یا به طور غیرمستقیم، دست داشتند، امروزه زندهاند و در ساختار قدرت طالبان، سمتهای اجرایی دارند؛ بنابراین، نه تنها عدالت اجرا نشده؛ بلکه در صورتی که این فجایع، فراموش شود و عوامل آن، تطهیر گردند، حتی خطر تکرار تاریخ وجود دارد و ممکن است جریانهایی از درون تشکیلات طالبان یا نیروهای تروریستی داخلی یا منطقهای همدست و همسو با آنان، بار دیگر با تکیه بر فتاوای پیشین رهبرانشان دست به جنایتهای مشابه تازه بزنند و تاریخ بار دیگر بر مدار تکرار قرار بگیرد.
این تنها یک ابراز نگرانی بدبینانه نیست؛ بلکه تأکید تأملبرانگیز بر واقعیت تکاندهنده و ترسناکی است که دستکم پنج بار در تاریخ معاصر افغانستان درباره هزارهها و شیعیان، رخ دادهاست. آیا همچنان قرار است این فجایع نادیده گرفته شوند؟ تا چه زمانی باید عدالت همچنان در تعلیق باشد؟ چرا منافع و زد و بندهای منفعتمحور و مافیایی اجازه نمیدهد تا جنایتکاران، تروریستها، فاشیستها و خونآشامها به سزای اعمالشان برسند و کیفر گناهان دهشتناکشان در زمینه ارتکاب ژنوساید، نسلکشی و پاکسازی قومی و مذهبی در مقیاس انبوه را بپردازند؟
شکی وجود ندارد که اگر امیر جبار و خونخوار پشتون، عبدالرحمان خان، مجازات میشد و عدالت درباره جنایتهای ضد انسانی و تکاندهنده او علیه اقلیت هزاره و شیعه افغانستان به اجرا درمیآمد و او از سوی قدرتهای استعماری وقت در حوزه سیاست داخلی، آزاد گذاشته نمیشد، بدون شک، در دورههای بعد، دیگر شاهد تکرار کشتار فاجعهبار و قتل عام انبوه هزارهها و شیعیان توسط بقایای آن امیر سفاک و ستمگر و خونریز و جنایتپیشه نمیبودیم.
درباره طالبان نیز همین قاعده صادق است. تنها در صورتی میتوان نسبت به تکرار فاجعه قتل عام شیعیان و هزارهها توسط طالبان، نگران نبود که عوامل کشتار ۱۷ اسد ۱۳۷۷ مزار شریف به دادگاه عدالت کشیده شده و محاکمه و مجازات شوند. در غیر آن و با توجه به تعاملات پیدا و پنهان کشورهای دور و نزدیک با طالبان، بدون هیچگونه تغییری در هویت و ماهیت وحشتناک این گروه، خطر بازتولید خشونتها و کشتارهای مبتنی بر ژنوساید به ویژه علیه شیعیان و هزاره به طور بالقوه همواره وجود خواهد داشت و اگر این اتفاق رخ دهد، همه کشورها و سازمانهایی که امروزه با نادیده گرفتن اعمال و جنایات طالبان در دوره اول سلطهشان، با آنان تعامل میکنند، در جنایات تازهشان شریک و سهیم خواهند بود.