فاجعهای که امریکا را رها نمیکند
سایه سنگین فاجعه خروج از افغانستان، همچنان بر مناسبات سیاست و معادلات قدرت در امریکا، مستولی است و به نظر هم نمیرسد که به زودی پایان پیدا کند. این وضعیت، یادآور شرایط مشابه شوروی پیشین، پس از خروج نیروهای نظامی ارتش سرخ از افغانستان است؛ روندی که به باور برخی ناظران، تا فروپاشی کامل بلوک کشورهای تشکیلدهنده «اتحاد جماهیر شوروی» ادامه پیدا کرد.
کوری میلز؛ نماینده جمهوریخواه از فلوریدای امریکا طرحی را به منظور استیضاح وزیر دفاع این کشور به کنگره فرستاده است. او لوید آستین را به نادیده گرفتن اطلاعات کلیدی و عقبنشینی پرهرجومرج از افغانستان متهم کرده که باعث کشته شدن ۱۳ سرباز امریکایی شد.
در ۲۶ آگست ۲۰۲۱ میلادی ۱۰ روز پس از سقوط افغانستان به دست طالبان، در پی حمله انتحاری در میدان هوایی کابل، حدود ۲۰۰ شهروند افغانستان و ۱۳ سرباز امریکایی جان باختند.
کوری میلز گفته که وزیر دفاع امریکا ۸ ماه فرصت داشت تا خروج نیروهای امریکایی از افغانستان را برنامهریزی کند. به باور او، شیوه خروج نیروهای امریکایی «کوتاهی آشکار از وظیفه بوده که شهروندان و شرکای امریکا را در مسیر آسیب قرار داد».
هنوز روشن نیست که طرح استیضاح وزیر دفاع امریکا تا چه اندازه مورد حمایت سایر اعضای کنگره قرار میگیرد؛ اما جمهوریخواهان از عملکرد دولت بایدن به شدت عصبی هستند.
در دو سال گذشته کنگره دهها جلسه برای ارزیابی جزئیات خروج برگزار کردهاست.
حتی اگر این طرح به سرانجامی نرسد و وزیر دفاع بایدن همچنان به کار خود ادامه دهد، چیزی که این اقدام تازه، روشن میکند، این است که سایه سنگین فاجعه خروج از افغانستان، همچنان بر مناسبات سیاست و معادلات قدرت در امریکا، مستولی است و به نظر هم نمیرسد که به زودی پایان پیدا کند.
این وضعیت، یادآور شرایط مشابه شوروی پیشین، پس از خروج نیروهای نظامی ارتش سرخ از افغانستان است؛ روندی که به باور برخی ناظران، تا فروپاشی کامل بلوک کشورهای تشکیلدهنده «اتحاد جماهیر شوروی» ادامه پیدا کرد و به همین دلیل، از دید این گروه از ناظران، شکست در افغانستان، سرآغاز فروپاشی شوروی بود. آیا سرنوشتی مشابه سرگذشت شوروی برای امریکا نیز رقم خواهد خورد؟
پاسخ دادن به این پرسش در شرایط کنونی، اندکی دشوار است؛ زیرا در صورتی که پاسخ، مثبت باشد، میتواند نشانگر بدبینی، غرضورزی و حتی خصومت صاحب نظران قایل به این قول نسبت به ایالات متحده، تلقی شود و اگر، پاسخ منفی باشد، به همان میزان، ناظران باورمند به آن، متهم به غربگرایی، امریکازدگی و گرایشهای لیبرالی خواهند شد.
با این حال، پرداختن به این پرسش، بیهوده نیست که چرا دو سال پس از خروج از افغانستان، بحثها پیرامون این رویداد همچنان در محافل دولتی، غیردولتی، سیاسی، رسانهای و نخبگانی امریکا متوقف نمیشود؟
چرا امریکاییهای زیادی از هر دو طیف دموکرات و جمهوریخواه، هنوز معتقد اند که امریکا میتوانست بسیار بهتر عمل کند، تصمیم دیگری بگیرد، روند خروج را به شکلی آبرومندانهتر مدیریت کند تا صحنههای آخرالزمانی، هالیوودی و فاجعهبار در میدان هوایی کابل، رقم نخورد، و اینکه آیا تسلیم کشور به طالبان و تسلط بلامنازع آنها بر کشور، تنها گزینه فراروی امریکا برای خروج ایمن و سودمند از افغانستان بود؟
فاجعه مرگباری که دو سال پیش در میدان هوایی بینالمللی کابل رقم خورد و بربنیاد روایتهای رسمی در آن، نزدیک به ۲۰۰ شهروند افغانستان و ۱۳ نظامی امریکایی کشته شدند نیز یکی دیگر از مسایلی که به بحثهای طولانی، پیرامون فاجعه خروج، دامن میزند.
این در حالی است که دستگاههای اطلاعاتی امریکا و بریتانیا ساعتها قبل از وقوع حمله درباره آن هشدار داده بودند. آیا آنها خبر داشتند و کاری نکردند؟ این یکی از احتمالات است؛ زیرا برخی نظامیان امریکایی اذعان کردهاند که آنها بمبگذاران را دیده بودند؛ اما دستور اقدام علیه آنان را نداشتند!
حتی اگر این روایت، مجعول باشد، چرا حملهای که ساعتها پیش از وقوع، پیشبینی شده بود، یکی از مرگبارترین حملات در زمان حضور نظامیان امریکایی در افغانستان شد؟ آیا تلفات مردم در آن شرایط، اجتنابناپذیر و غیرقابل جلوگیری بود؟ اگر ادعای کشته شدن ۱۳ نظامی امریکایی نیز درست باشد، همین پرسش درباره آنها هم صادق است.
مهمتر از همه اینها اما پیامدهای فاجعهبار تصمیم دولت بایدن به خروج ناگهانی، پرهرجومرج و شرمآور از افغانستان برای جایگاه راهبردی امریکا به مثابه یک ابرقدرت بینالمللی است؛ چیزی که هرگز از سوی رهبران و فعالان سیاسی منتقد کاخ سفید، قابل نادیده گرفتن نخواهد بود و اگر سرگذشت شوروی درباره امریکا هم تکرار شود، این مطالبهگری تشدید هم خواهد شد و به این ترتیب، فاجعه خروج از افغانستان تا پایان حیات استراتژيک امریکا به مثابه ابرقدرت، استمرار خواهد یافت.