تعدیل طالبان و مانعی به نام ملا هبتالله
اگر تندروها در اقلیت هستند و میانهروها ۹۵ درصد طالبان را تشکیل میدهند، پس چرا این جریان ۹۵ درصدی قادر به مهار آن ۵ درصد تندرو نیست؟ آیا به آن دلیل است که ملا هبتالله آخوندزاده در قندهار در رأس رهبری جناح تندرو طالبان قرار دارد و اجازه هیچگونه تغییر و تعدیل را نمیدهد؟
عبدالسلام ضعیف؛ سفیر پیشین طالبان در اسلامآباد در دوره اول حاکمیتشان گفته «۹۵ درصد» اعضای طالبان با فرامین رهبری آنها درباره اعمال محدویت بر آموزش و کار زنان موافق نیستند.
او در مصاحبه با بیبیسی همچنین گفته آنعده از مقامهای طالبان که مخالف محدودیتهای وضع شده بر زنان هستند همواره با ملا هبتالله صحبت میکنند و مشورت میدهند؛ اما رهبر طالبادن هنوز در این زمینه تصمیم نگرفته است.
این در حالی است که خالد حنفی؛ وزیر امر به معروف و نهی از منکر طالبان اعلام کرده که زنان اجازه رفتن به بند امیر بامیان را ندارند. او گفت: «بعد از این، به بند امیر خانمها و خواهرهای ما رفته نمیتوانند تا آن وقتی که یک اصول جور کنیم». به گفته او سیاحت «نه فرض و نه واجب» است.
عبدالسلام ضعیف تنها رهبر طالبان نیست که ادعا میکند آنها نسبت به دوره اول حاکمیتشان «تغییر» کردهاند. این «تغییر» البته نمودهایی نیز دارد. مثلا این بار دیگر طالبان شیعیان و هزارهها را قتل عام نمیکنند، سیاست «زمین سوخته» را در شمالی به اجرا درنمیآورند، زنان را هنوز مجبور به پوشاندن سر تا پای خود نکردهاند، آثار باستانی و مجسمههای تاریخی را ویران و منهدم نمیکنند یا دستکم به طور پنهانی و به ندرت، اقدام به این کار میکنند، اعدام در ملأ عام را تنها دو بار انجام دادهاند و این امر علیرغم خشونت عریان و غیرقابل بخشش آن، البته قابل مقایسه با دوره اول سلطه آن گروه نیست. رسانهها همچنان به طور کژدار و مریز به فعالیت خود ادامه دادهاند و افغانستان مانند دوره اول سلطه طالبان یک جامعه تکصدایی نیست که در آن تنها «رادیو شریعت» فعال بود و پروپاگندای طالبان را پخش میکرد. تلویزیونها را نمیشکنند و در عوض، فرماندهان طالبان در تلویزیونها ظاهر میشوند، مصاحبه میدهند و اصولشان را تبلیغ میکنند. هنوز به دفاتر سازمان ملل و نمایندگیهای دیپلماتیک کشورهای خارجی، حمله نکردهاند…
اینها بخشی از «تغییرات» ادعایی طالبان است که به چشم میآید و جریان دارد؛ اما چرا هیچیک از این «تغییرات» واقعی و ریشهدار و دایمی به نظر نمیرسد؟
شماری از سازمانهای بینالمللی پیش از این، گزارش دادهاند که طالبان به سرعت در حال احیای سیاستهای دوره اول حاکمیت خود در دهه ۹۰ میلادی هستند. آنها در این زمینه به سرکوب اعتراضات زنان، بازداشت و شکنجه و حتی تجاوز بر فعالان زن در زندانها و بازداشتگاهها، ممنوعیت کار و تحصیل آنان، کشتار سیستماتیک و پنهانی صدها نیروی امنیتی و مقامهای دولتی پیشین علیرغم اعلام «عفو عمومی»، سرکوب شدید اقلیتهای قومی مذهبی، تشکیل یک دولت تکقومی و صرفا طالبانی، وضع محدودیتهای سنگین و روزافزون بر زنان، رسانهها و خبرنگاران، ممنوعیت کامل هرگونه فعالیت سیاسی و حزبی خارج از دایره طالبان، سلب آهسته آزادیهای اجتماعی و مذهبی به ویژه محدود کردن سوگواریهای شیعیان در ایام محرم، و تشدید سیاستهای سختگیرانه و بحثبرانگیز در حوزههای گوناگون اشاره میکنند؛ مواردی که پیوسته از سوی این سازمانها مستند شده و نشانگر آن است که هرچه زمان میگذرد، طالبان تندروتر میشوند و از چهره خشن و بیرحم واقعی خود پرده برمیدارند.
در این میان البته شاید عناصری مانند عبدالسلام ضعیف، عباس استانکزی و برخی چهرههای تکنوکراتتر و میانهروتر طالبان نیز وجود داشته باشند که به «اشتباهات» ویرانگر دوره اول سلطه این گروه، معترض اند، درباره تکرار و تجدید آن نگران اند و نسبت به پیامدهای تصمیمات و سیاستهای فعلی آنها هشدار میدهند؛ اما واقعیت جاری چیست؟ واقعیت این است که گزارشهای نگرانکننده مبتنی بر حقایق مستندشده از سوی سازمانهای حقوق بشری بینالمللی، نشان میدهد که افراطگرایان، رادیکالها، تندروها و خشونتطلبهای بیرحم بر گلوگاههای اصلی سیاست و قدرت طالبان، تسلط دارند، دولت آنها را کنترل میکنند و بر کانونهای تصمیمسازی، مسلط هستند.
حتی اکر بپذیریم که تندروها در اقلیت هستند، پرسش این است که اکثریت میانهرو طالبان، چقدر قدرت و صلاحیت دارد؟ عبدالسلام ضعیف کجاست و عباس استانکزی چه نقش مهمی در دستگاه سیاست خارجی طالبان دارد؟ اگر تندروها در اقلیت هستند و میانهروها ۹۵ درصد طالبان را تشکیل میدهند، پس چرا این جریان ۹۵ درصدی قادر به مهار آن ۵ درصد تندرو نیست؟ آیا به آن دلیل است که ملا هبتالله آخوندزاده در قندهار در رأس رهبری جناح تندرو طالبان قرار دارد و اجازه هیچگونه تغییر و تعدیل را نمیدهد؟
این ممکن است یک توجیه بیبنیاد برای فریب جامعه جهانی باشد؛ زیرا اگر اکثر رهبران طالبان مانند ملا هبتالله فکر نمیکنند و حتی فتواها و فرمانهای او را مخالف شریعت میدانند، پس چرا از او تبری نمیجویند و همچنان «اطاعت» از دستورات او به مثابه «امیرالمؤمنین» را تبلیغ میکنند؟