اعتراضات عراق و لبنان؛ بهار عربی یا بیداری اسلامی؟

عراق و لبنان به‌عنوان دو کشور عربی که همواره محل نزاع قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بوده‌اند، مدت‌هاست که درگیر اعتراضات داخلی در واکنش به فساد، ناکارآمدی دولت‌های ملی، بیکاری، افزایش مالیات و… هستند. علیرغم تلاش‌های پیوسته‌ مراجع مختلف، دامنه اعتراضات همچنان در هردو کشور، گسترده‌ است و عقب‌نشینی دولت‌های مرکزی در اعمال سیاست‌های اقتصادی و حتی وعده‌ اصلاحات ساختاری همه‌جانبه در دولت نیز نتوانسته نظر موافق معترضان را جلب کند و آن‌ها را از خیابان به خانه بازگرداند.blank

در عراق معترضان ضد دولتی، خیابان‌ها و جاده‌های بغداد و چند شهر دیگر را مسدود کرده‌اند.

دانش‌آموزان و دانشجویان همچنان در اعتصاب هستند و در جنوب عراق بسیاری از دفاتر دولتی و مکاتب در شهرهای بزرگ و کوچک تعطیل اند.

معترضان در بغداد پایتخت موتر‌های‌شان را در تقاطع‌های کلیدی پارک کرده و خیابان‎های اصلی را بسته‌اند. مرکز اعتراض، میدان تحریر بغداد است.

از اول ماه گذشته میلادی (اکتوبر)، ده ها هزار معترض خواستار فرصت‌های شغلی بیشتر، پایان فساد مالی و خدمات اجتماعی بهتر شده‌اند.

از زمان شروع اعتراضات تاکنون بیش از ۲۵۰ نفر در درگیری بین معترضان و نیروهای دولتی کشته شده‌اند.

موج اول اعتراضات شش روز طول کشید و ۱۴۹ کشته داشت.

در لبنان نیز وضعیت مشابهی جریان دارد. نخست‌‌وزیر استعفا داده؛ اما معترضان همچنان در خیابان‌ها مانده‌اند. جناح‌های مختلف سیاسی و قومی، هواداران‌شان را به آرامش فرامی‌خوانند؛ اما به‌نظر می‌رسد اعتراض‌ها فراتر از جناح‌بندی‌های سیاسی و قومی است و همین موجب دوام و استمرار آن شده‌است.

در این میان اما با توجه به وضعیت و موقعیت ژئوپلیتیک هردو کشور، از همان آغاز انتظار می‌رفت که دامنه اعتراض‌ها به ‌سرعت از خواسته‌های اقتصادی و اصلاحات سیاسی، فراتر برود و ابعاد منطقه‌ای و بین‌المللی پیدا کند.

در این میان همانند همه بحران‌های خاور میانه‌ای، ایران و متحدانش در یک‌سوی ماجرا قرار دارند و امریکا و رژیم‌های عربی تحت سلطه آن در جانب دیگر‌ آن.

در ایران، افزون بر سوگیری مشخص رسانه‌های دولتی که در توصیف اعتراضات عراقی‌ها از تعابیری مانند «آشوب‌« و «اغتشاش» استفاده می‌کنند، اظهار نظر صریح آیت‌الله علی خامنه‌ای، نگاه جمهوری اسلامی به اوضاع پرتنش و ناپایدار کشور همسایه را وارد مرحله جدی و جدیدی کرد.

رهبر ایران درباره تحولات عراق و لبنان گفت: «در دنیا بیش‌تر از همه، امریکا و سرویس‌های اطلاعاتی غربی با پشتیبانی پول کشورهای مرتجع منطقه دارند آشوب به‌پا می‌کنند. این بدترین دشمنی و خطرناک‌ترین کینه‌ورزی علیه یک ملت است.» وی سپس به شکل تلویحی به مقابله با راهپیمایی‌ها را توصیه کرد: «به دلسوزان عراق و لبنان توصیه می‌کنم اولویت‌شان را علاج ناامنی قرار دهند.»

شاید همین موضع‌گیری صریح موجب شد تا معترضان عراقی با رویکردی صریح‌تر به رویکرد ایران نسبت به کشورشان حمله کنند و علیه ایران در راه‌پیمایی‌های اعتراضی، شعار بدهند.

در آن‌سوی این بحران، امریکا و متحدان منطقه‌ای آن مانند عربستان سعودی، امارات و… قرار دارند که بربنیاد ادعای ایران، با تزریق سخاوتمندانه پول، پوشش تبلیغاتی و رسانه‌ای گسترده و تحریک و تهییج بی‌محابای معترضان به شورش و آشوب و خشونت، سعی در گل‌آلود کردن آب دارند.

کشورهای عربی طبق معمول، سکوت کرده‌اند و ظاهرا با هدایت جریان رویدادها در پشت پرده، در پی تحقق اهداف خود هستند؛ اهدافی که یکی از آن‌ها سرنگونی نخست‌وزیر شیعه عراق و تضعیف نفوذ همه‌جانبه ایران است.

امریکا هم با اتخاذ ژستی حقوق بشری سعی می‌کند دولت عراق را به‌دلیل اقدام به سرکوب و خشونت، مورد سرزنش قرار دهد و همزمان خواستار توجه دولت بغداد به خواست‌های مشروع معترضان می‌شود.

برپایه همین رویارویی نیابتی خطرناک قدرت‌های منطقه‌‌ای و بین‌المللی در تحولات عراق بود که آیت‌الله سیستانی؛ مرجع مقتدر و پرنفوذ شیعه در نجف، تشخیص اصلاحات مطلوب و شیوه عملی‌کردن آن‌ها را منحصرا منوط به رأی مردم عراق دانست و اعلام کرد: «هیچ شخص یا گروه یا طرفی و هیچ طرف منطقه‌ای یا بین‌المللی حق ندارد اراده عراقی‌ها را مصادره کند و دیدگاه خودش را بر آن‌ها تحمیل کند.»blank

موضع آیت‌الله اما محتاطانه‌تر و محافظه‌کارانه‌تر از آن بود که بتواند قناعت و همانند گذشته، تمکین و کرنش بی‌چون و چرای معترضان را که اغلب شیعیان نزدیک به حاکمیت هستند، جلب کند. به همین‌ دلیل، معترضان بی‌اعتنا به درخواست آیت‌الله سیستانی در خیابان‌ها ماندند و به اعتراضا‌ت‌شان ادامه دادند.

در لبنان هم نه استعفای نخست‌وزیر سعد حریری، نه سخنرانی‌های آتشین سید حسن نصرالله و نه وعده اصلاحات بنیادین میشل عون، تاکنون قادر به عقب‌راندان معترضان از خیابان‌ها شده‌است.

به‌نظر می‌رسد که در لبنان نیز پیچیدگی وضعیت و ساختار سیاسی و اجتماعی، کمتر از عراق نیست؛ کشوری که پس از ۱۵ سال جنگ داخلی با بیش از یکصد هزار کشته، بیش از یک میلیون آواره و میلیاردها دالر خسارت، مدت‌هاست برپایه یک الگوی دموکراتیک منحصر به فرد شبیه دموکراسی‌های «توافقی» یا «سهمیه‌ای» اداره می‌شود. در این نظام که بربنیاد یک سند سیاسی به نام «میثاق وطنی» در سال ۱۹۴۳ میلادی به‌دست آمده، رئیس ‌جمهور همیشه از مسیحیان مارونی، نخست‌وزیر از مسلمانان سنی، رئیس مجلس از مسلمانان شیعه، معاون رئیس مجلس از مسیحیان ارتدوکس و رئیس ستاد مشترک ارتش از مسلمانان دروزی است و پارلمان هم به‌صورت ۵۰ – ۵۰ میان مسیحیان و مسلمانان تقسیم می‌شود.

بنابراین، غرب و در رأس آن فرانسه از مسیحیان حمایت می‌کند، اعراب و در رأس آن عربستان سعودی حامی سنی‌ها هستند و ایران و متحد آن سوریه نیز از شیعیان همسو با حزب‌الله پشتیبانی می‌‌کنند.

در چنین شرایطی کاملا واضح است که لبنان همواره درگیر تضاد منافع طرف‌های مختلف و متخاصم منطقه‌ای و بین‌المللی خواهده بود و بحران سیاسی، یک واقعیت همیشه جاری در آن کشور به‌شمار می‌آید. حتی در بسیاری از موارد، تنش در روابط دوجانبه ایران و عربستان، ایران و اسراییل و ایران و غرب هم روی تحولات داخلی لبنان تأثیر می‌گذارد.

با این حساب، اعتراضات جاری در آن کشور نیز همانند عراق تنها عامل داخلی ندارد؛ بلکه هریک از طرف‌های خارجی دخیل در تحولات لبنان سعی می‌کند آن را به سمت منافع و اهداف خود، هدایت کند.

در این میان اما تصور می‌شود که برای امریکا و اعراب، آنچه در لبنان و عراق جریان دارد، نوعی دیگر از «بهار عربی» است که این بار برخلاف موج اول، به‌هدف کوتاه‌کردن دست ایران از سرنوشت سیاسی اعراب صورت می‌گیرد؛ ضمن آن‌که ایرانی‌ها برخلاف موج اول «بهار عربی» آن را «بیداری اسلامی» و حرکتی «ضد استکباری» به منظور پایان‌دادن به سلطه امریکا بر مقدرات مسلمانان و ساقط‌کردن «رژیم‌های مرتجع منطقه» نمی‌دانند؛ زیرا دولت‌های مستقر عراق و لبنان، تا حدود زیادی با الگوی مورد نظر تهران، همخوانی دارند و تهران نمی‌خواهد شاهد سقوط آن‌ها باشد.

برای ملت‌های دردمند و فقیر دو کشور اما این وضعیت آشوب‌زده، عصیانی از سر ناگزیری علیه همه آن‌هایی است که نمی‌‌خواهند مردم بر سرنوشت خود مسلط باشند و مالک منابع و صاحب سرزمین خویش شوند.

مطالب مرتبط