پایان جنگ بیپایان یا زوال قدرت امریکا؟
ماموریتی که به نام پایاندادن به جنگهای طولانی افغانستان، ایجاد حکومتی دموکراتیک، ملتی بالغ و مسلط بر سرنوشت خویش، اقتصادی بارور و شکوفا و جامعهای آزاد و نمونه در میان کشورهای عمدتا استبدادزده و فاقد آزادی در منطقه آغاز شدهبود، به مرور جای خود را به مبارزه با تروریزم و مقابله با چالشهای فراراه امنیت و صلح بینالمللی داد و در نهایت حتی در مقیاسی محدودتر به مهار تهدیدهای امنیتی علیه شهروندان و منافع امریکا تقلیل پیدا کرد.سرانجام جنگ ۲۰ ساله امریکا در افغانستان پایان یافت و ایالات متحده آخرین نظامیان خود را نیمهشب سه شنبه، ۹ قوس از کابل خارج کرد.
به این ترتیب جنگی که رهبران امریکا آن را بیپایان توصیف میکردند سرانجام پایان یافت؛ اگرچه هنوز هم رکورد اصلی طولانیترین جنگ تاریخ امریکا را به خود اختصاص دادهاست.
رهبران کنونی امریکا از آنچه نظامیان آن کشور در افغانستان انجام دادند به گرمی ستایش میکنند و با استفاده از شورانگیزترین و پرشکوهترین توصیفان، آنان را قهرمانان واقعی دفاع از امنیت ملی و اهداف راهبردی کشورشان میدانند. بیش از دو هزار قربانی و هزاران زخمی جنگ ۲۰ ساله امریکا در افغانستان، محملی مناسب برای تقویت احساس میهنپرستی و برانگیختن همدردی میلیونها امریکایی نسبت به ماموریت نظامی آن کشور در افغانستان است.
با این حال، بسیاری از ناظران، کارشناسان، استراتژیستها، فرماندهان پیشین نظامی و کنشگران سیاسی امریکا معتقد اند که آنچه در افغانستان رقم خورد یک شکست بزرگ بود؛ شکستی که امریکا باید از آن درس بگیرد و از تکرار دوباره آن اجتناب کند.
یکی از مهمترین درسهایی که منتقدان معتقد اند امریکا باید از ماموریت ۲۰ ساله خود در افغانستان بگیرد این است که هرگز خطاهای راهبردی استعمارگران کهن را دوباره تکرار نکند؛ چیزی که اگر در ابتدای این مأموریت به آن توجه میکرد شاید شاهد شکست نبود.
آنها میگویند در امریکا از اینکه افغانستان گورستان امپراتوریها نام دارد و ابرقدرت بزرگی مانند شوروی پیشین را به زانو درآوردهبود به اندازه کافی عبرت نگرفتهبود.
به باور آنان، رهبران امریکا تصور می کردند که حمایت از دموکراسی، حقوق بشر، انتخابات، آزادیهای اساسی و شهروندی، دفاع از حقوق اقلیتها و روزنامهنگاران، مشارکتدادن زنان در امور سیاسی و اجتماعی و القای این حس که مردم افغانستان بر سرنوشت خویش مسلط هستند و رهبران آن از مسیرهای دموکراتیک به قدرت میرسند، تفاوت مهمی است که نگاه افغانها را نسبت به امریکا در مقایسه با شوروی تغییر میدهد.
تجربه اما نشان داد که امریکا به اندازه کافی در حمایت از شعارها و دفاع از اهدافی که خود اعلام کردهبود، آماده و مصمم نبود.
ماموریتی که به نام پایاندادن به جنگهای طولانی افغانستان، ایجاد حکومتی دموکراتیک، ملتی بالغ و مسلط بر سرنوشت خویش، اقتصادی بارور و شکوفا و جامعهای آزاد و نمونه در میان کشورهای عمدتا استبدادزده و فاقد آزادی در منطقه آغاز شدهبود، به مرور جای خود را به مبارزه با تروریزم و مقابله با چالشهای فراراه امنیت و صلح بینالمللی داد و در نهایت حتی در مقیاسی محدودتر به مهار تهدیدهای امنیتی علیه شهروندان و منافع امریکا تقلیل پیدا کرد.
این تغییر مسیر به اندازهای ملموس بود که در نهایت جو بایدن؛ رییس جمهوری امریکا حتی ادعا کرد که آنها به منظور ملتسازی و دولتسازی به افغانستان نرفتهبودند، ماموریت آنان مهار القاعده بود و به این هدف دست پیدا کردند.
بنابراین به تعبیر او اکنون زمان پایاندادن به جنگ بیپایان فرارسیده و نظامیان امریکایی باید به خانه برگردند.
تصمیمی که با افتضاحات بزرگ، بدنامیهای گسترده و رسواییهای وسیع همراه بود و بدون تردید بازخوردها و تصاویر تکاندهنده ناشی از این رویداد بسیاری از معادلات را تحت تاثیر قرار میدهد و درسهای بزرگ و مهمی به امریکا و متحدان آن کشور خواهد داد.
اگرچه رهبران امریکا موفق شدند به آنچه خود جنگ بیپایان مینامیدند پایان دهند؛ اما تبعات و پیامدهای این تصمیم نه تنها پایان نیافته؛ بلکه تازه آغاز شدهاست.
از این پس امریکا دیگر کشوری مقتدر و رهبری بلامنازع برای جهانی ناامن و آشوبزده نیست. امریکا حتی نمیتواند شریکی قابل اعتماد برای شرکا و متحدان سنتی و استراتژیک خودش باشد.
در صورتی که روسیه و چین، ایران و هند، پاکستان و اعراب در غیاب امریکا به بازیگران و میدانداران اصلی معادلات قلب قاره کهن تبدیل شوند و ترکتازی کنند، این الگو میتواند به سرعت به دیگر مناسبات بینالمللی نیز تعمیم و تسری یابد و به این ترتیب، افول و زوال امپراتوری امریکا آغاز خواهد شد و این یکی از پیامدهای ناگزیر پایانیافتن جنگی است که بیپایان خوانده میشد.
افزون بر این، کشورهای وابسته به قدرت بیرقیب امریکا ناگزیر اند برای صیانت و حفاظت از حریم امنیت ملی و حدود منافع راهبردی خویش، بلوک های امنیتی تازه تشکیل دهند و یا به دامن قدرتهای نوظهور و جایگزین امریکا سقوط کنند. این یعنی همزمان با پایانیافتن جنگ بیپایان، زمان زوال جهان تکقطبی به رهبری امریکا و ظهور مدعیان جدید هم فرارسیدهاست.