هزارها؛ نگرانیها و انتخاب دشوار
هزارهها حل مسالهی کوچی را از اشرف غنی نمیخواهند، نگرانی اصلی هزارهها آن است که اشرف غنی- که خود به قبیله کوچی تعلق دارد-؛ پشتوانهی سیستمی برای هجوم کوچیها و تصرف جایدادشان نسازد؛ آنچنان که حشمت غنی برادرش در مناظره با عزیز رویش گفت و ادعا کرد که «شما هزارهها بر سر جایداد شرعی کوچیها نشستهاید!»…
منطق این نوشته بر تحلیل استوار است، تلاش میکند بیطرفانه بنویسد، زبان تحلیل و توصیف ممکن است ناخودآگاه به سمتی گرایش داشته باشد که در علوم انسانی معفو است.
اصل مشارکت در انتخابات یک ضرورت جدی و نظام دموکراتیک را تنها راه گذر از بحران ملّی است. اشتیاق زادالوصف مردم برای مشارکت سیاسی، نشانگر فهم مردم از «تنها راه» حل بحران است. حضور مردم در استقبال از نامزدهای ریاست جمهوری، پیش از پیام هواداری، نشانگر ارادهی برای زیست مسالمت آمیز با «قاعده» قانونمندی است! مردم پیشتر از نخبگان سیاسیاند! نکاتی از مشاهدهی روند تبلیغات انتخاباتی دریافت میگردد که شاید تذکر آن مفید باشد:
قومیتاندشی کانون اصلی بحران ملّی
کانون اصلی بحران ملّی افغانستان قومیتاندیشی و انتساب امتیازات سیاسی و اجتماعی به طبیعت و خون است. برخی فکر میکنند باید از پایگاه خون و ژن، همهی امتیازات سیاسی و اجتماعی را تصاحب کنند. قومیت حاکم، با تفکر حقانیت خونی، برای حفظ قدرت تمام نیروی خود را به کار بسته است. مهمترین تهدید، محوریت طبیعت، در عرصهی امتیازات اکتسابی است، و این تفکر؛ حذف، تحقیر، حقکشی و بحران را تداوم خواهد بخشید. بر همین اساس، در درون قومیت حاکم، سلسلهی درانی در یک خیز همگانی و تلاش حکومتی، نیروهای خود را که برای پراکندگی ذهنی دیگران به میدان آمده بودند؛ پس کشیدند و بر گرد محور «زلمی رسول» گرد آوردند! بازی قدرتِ بازیگران درّانی همه را غافلگیر کرد!
افغانستان در طول حاکمیت درّانیها از روح تمدنی و فرهنگی این حوزه بهدور ماند؛ روح حاکم براین حوزه فهم نشد. همه امتیازهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر محود تبار درانی و افغان توزیع شد. افغان بودن کافی بود که از همه امتیازات برخوردار شوی. همین نگاه خون محوری، محوری از خونریزی را پایهگذاری کرد. برهمین اساس نگاه تحقیر آمیزی به سواد و دانش و کمالات ایجاد کرد که حاکمان افغان به دبیران و مولویها از تعبیر «میرازگیده» و «ملاگیده» سود میجستند، و دانش و کمال را بیهوده تلقی میکردند؛ چنین شد که این خط سیر به انتحار، ترور، دهشت آفرینی و علم ستیزی منجر شده است.
بازی درّانیها برای سطله خانوادگی
بازیگری درانیها، برخیها را بیشتر غافلگیر کرد. رقابت درون قومیت افغان نیز روشنتر از پیش نمایان شد. در این میان مهمترین رقیب داخلی درّانیها اشرف غنی احمدزی غلجایی است. درانیها و غلجاییها بر سر درّههای سرسبزِ جایداد هزارهها تنازع مِلکی و سیاسی پیشینهداری دارند. به نظر میرسد درانیها، بیش از همه از اشرف غنی واهمه دارند، که او را در یک تیم چالشزا در نظر افغانها هدایت دادهاند. اشرف غنی در تیمی قرار گرفته که قبلا معاون اول خود، دوستم را قاتل جوانان افغان خوانده بود. دوستم، در منظر افغانها قاتل شناخته میشود. اشرف غنی خواست این مشل را مدیریت کند؛ دوستم را وادار کرد به دلیل کشتار و جنگ داخلی عذرخواهی کند. اما اشرف غنی خود از گفته پیشین خود کوتاه نیامد و گفت: «من تغییر نکردهام، ما حول تغییر کرده است.» یعنی دوستم تغییر و عذرخواهی کرده!
مسالهی کوچی برای هزارهها مساله و تهدید جدی است. هزارهها حل مسالهی کوچی را از اشرف غنی نمیخواهند، نگرانی اصلی هزارهها آن است که اشرف غنی- که خود به قبیله کوچی تعلق دارد-؛ پشتوانهی سیستمی برای هجوم کوچیها و تصرف جایدادشان نسازد؛ آنچنان که حشمت غنی برادرش در مناظره با عزیز رویش گفت و ادعا کرد که «شما هزارهها بر سر جایداد شرعی کوچیها نشستهاید!». هزارهها شاهدند که با حمایت حکومت کرزی، که با رای این ملت به قدرت رسیده، تروریستها را حمایت میکند و مردم هر روز در سوگ عزیزانشان مینشینند. هزارهها میترسند که کسی که در قندهار آزادی تروریستهای بگرام را افتخار خود دانست و آزادی سایر تروریستها را وعده داد، به قدرت برسد و بحران سیستمی جدیدی به راه افتد!
هزارهها و ستم تاریخی
هزارهها در سه صد سال اخیر کمکم در موضع ضعف شدید قرار گرفتند. در هزارهی اخیر، هزارهها مورد بیمهریهای فراوانی واقع شدند. ظلمهای فراوانی دیدند. دیوار بیاعتمادی بلندی میان هزارهها و سایرین به وجود آمد. هزارهها حدود هفتاد درصد سرزمینهای تاریخیشان را از دست دادهاند. در هده جلال آباد آثار زیست هزارهها مشهود است، مندیگک قندهار، تگین آباد (قندهار کنونی)، گرشک، لشکرگاه، زمینداور، کلات هزاره، غزنی، ورزگان، دایه، سبزوار، و… سرزمینهایی است که در دورهی غزنویان، مغولها و عبدالرحمان از دست دادهاند. تنها در دورهی عبدالرحان 63 در صد مردم قتل عام شدند. برخی از هزارهها نمیتوانند از این همه لیست سیاه جنایت بگذرند؛ ته دلشان میلرزد؛ که با همه همکاری هزارهها برای به قدرت رسیدن درانیها و ابدالیها، مانند حمایت درویش علی خان هزاره (بیگلر بیگی باغیس و هرات)، حمایت از حبیب الله خان بلافاصله پس از کشتار و قتل عام پدرش، هماهنگی حزب وحدت و شهید مزاریِ جاوید یاد، و… جز شهادت، اعتمادکشی و حاشیه نیشنی نصیبشان نشده است. چنانکه همراهی هزارهها در دو دوره گذشتهی ریاست جمهوری کرزی نیز عایدی نصیبشان نکرد، سرک بامیان، غزنی- ورزگان درست نشد، جاغوری و بهسود ولایت نشد و…
هزارهها و دیواره بیاعتمادی
برخی هزارهها نیز شکاف پدید آمده در جبل السراج و جنایات افشار را نمیتوانند نادیدهنگارند. افشار تیغ زهرآگینی است که بر جگر اعتماد دو ملت بزرگ هزاره و تاجیک فرود آمد. افشار خونبهای جبلالسراج و پیمان شکنی آن بود. قومیتی که حاکمیت را از دست داده بودند؛ بیکار ننشستند، برخی این سوی و برخی آن سوی را تقویت کردند! در نتیجه حاکمیت از چنگ فارسی زبانان بیرون شد و رهبرانشان شهید شدند. استاد محقق در مصاحبه خود با جامعه باز گفت که پس از آمدن طالبان، حزب وحدت و تاجیکها ناگزیر در خنجان با هم نشستند و موافقت نامه جدید امضا شد. ایشان تلاش کرد که مساله هم مسیری را ناگزیر تلقی کند. تاجیکها از گسست پیمان جبلالسراج بیشترین ضربه را متحمل شدند؛ پایتخت را از دست دادند، شمالی به سرزمین سوخته تبدیل شد، جوانان بسیاری شهید شدند، رهبران اصلیشان را از دست دادند.
برخی حمایت نکردن جامعه جهانی از تیم عبدالله را پر رنگ مطرح میکنند. اما جامعهی جهانی شاهدند که حکومت کرزی که با حمایتشان به پیروزی رسیده، این چنین دستاورد دوره دموکراسی را به سخره گرفته و به گونه آشکار از تروریستان حمایت میکند. سیاست تشویق افغانها به سمت زندگی عادیِ عاری از جنگ و ترور کارگر نیفتاد. تشویق وقتی اثربخش نباشد، نوبت تنبیه و رویگرانی فراخواهد رسید. مهم اراده خود ملت بزرگ افغانستان خواهد بود.
تحول جدّی در ساختار سیاسی قدرت هزارهها
قدرت یابی زلمی رسول برای هزارهها، غیر از آن که تداوم سلطه خانودگی درانی است، در صفبندیهای داخلی تغییرات جدی فراهم خواهد کرد. در کنار زلمی رسول تیمهای پراکندهی هزاره حضور دارند که نه مرکزیت واحد دارند و نه خانم حبیبه سرابی را به رهبریشان خواهند پذیرفت. طیفی از هزارهها که در دوره دموکراسی قدرت دولتی و اپوزیسیون را با هم در اختیار داشته و متن هزارهها به نحوی به آنان تکیه داشتهاند، به شدت به حاشیه رانده خواهند شد. با رفتن محقق در کنار عبدالله و پیش افتادنش در میان تاجیکان، نیروهای مخالف محقق و خلیلی را از تیم عبدالله پراکنده کرد و به سوی کاندیداهای دیگر سوق داد و اکنون در کنار زلمی رسول جمع شدهاند. طرفداران استاد خلیلی و استاد محقق، برای پرهیز از گرفتار شدن در چنین وضعیتی، تمام همشان را بهکار خواهند بست که پیروز شوند و به حاشیه رانده نشوند. تیم اشرف غنی میان متن جامعه هزاره چندان جایگاه ندارد. برخی از روشنفکران به دلیل جذابیت سواد اشرف غنی و پیروی از استاد خلیلی به این سوی کشانده شدهاند. حضور استاد دانش ساختار قدرت دوره دموکراسی از هزارهها چندان موفق ارزیابی نشده است. بنبراین، حضور ایشان در این تیم، دلگرمیِ برای هزارهها ایجاد نکرده بلکه به دلیل شخصیت کنشگر اشرف عنی، بیشتر مایهی نگرانی هزارهها را فراهم آورده است. البته روشنفکران فعال هزاره در این تیم جمع شدهاند و با امید نگاه علمی به سمت فردای افغانستان به دانش اشرف غنی و فهم او از توسعه پناه بردهاند. حضور آدمهای افراطی و جنجالی مانند جنرال طاقت، اسماعیل یون و… بر نگرانی هزارهها میافزاید. در مجموع، نیروهای بسیار فعال از طیفها و گرایشهای مختلف در این تیم گرد آمدهاند که مدیریت این مجموعه از عهدهی هر کسی برنخواهد آمد.
نکته آخر آنکه نبود استرتژی کلان و جهت نمای سیاست کلی، انتخاب هزارهها را دشوار ساخته است. امیدوارم هزارهها، همگام با سایر ملت شریف افغانستان با هوشیاری بیشتری، درستترین انتخاب را انجام دهند!
شوکتعلی محمدی