ریشههای اصلی بحران میان افغانستان و پاکستان در گفتگو با امیرخطیبی کارشناس سیاست خارجی پاکستان در افغانستان
اشاره: حفر خندق در مرز میان افغانستان و پاکستان حملات راکتی پاکستان بالای خاک افغانستان حضور نظامیان و ملیشههای پاکستانی همراه با شورشیان طالب در ولایت هلمند از یک طرف و تاکید مقامهای دولت مرکزی و مسولان محلی مبنی بر دست داشتن پاکستان در ترورها انتحارها و انفجارها در داخل افغانستان از طرف دیگر و نوع نگاه مردم افغانستان به پاکستان، سابقه دخالت این کشور در مسایل داخلی افغانستان همه و همه پرسشهای است که در پستوهای ذهن تمام مردم افغانستان وجود دارد و هیچ وقت به جواب روشن، شفاف و قانع کنندهی نیز نرسیده است. همین دغدغه سبب شد که در گفتگو با «امیر خطیبی» کارشناس سیاست خارجی پاکستان در افغانستان گفتگو داشته و چالشهای موجود را به بحث و بررسی بگیریم تا بدانیم ریشهی اصلی بحران میان افغانستان و پاکستان چیست و از کجا ناشی میشود.
افق: با توجه به این که بحران جاری در افغانستان ریشه های تاریخی دارد قطع نظر از زمینه های داخلی بحران ذهنیت عمومی در افغانستان این است که بحران افغانستان از سوی پاکستان دامن زده می شود و سیاست خارجی پاکستان بر بحران آفرینی در افغانستان استوار شده است شما بفرمایید ریشه های اصلی بحران بین افغانستان و پاکستان در کجا است ؟
خطیبی: چالشهای پاکستان و افغانستان ریشه در بطن تاریخ منطقه و شکل گیری پاکستان دارد. خط مرزی دیورند که در زمان قدرت استعماری انگلیس در شبه قاره و امیر عبدالرحمن خان پادشاه وقت افغانستان به امضا رسید و به جنگهای انگلیس و افغانستان خاتمه داد، را میتوان عامل مهم در تضادهای افغانستان و پاکستان دست کم از آغاز استقلال پاکستان تا کودتای 1978 در افغانستان دانست. این خط مرزی در هیچ مقطعی مورد پذیرش دولت افغانستان قرار نگرفته، هرچند دولتمردان افغانستان در هیچ زمانی هم نتوانسته اند مدارک مستند و مستدلی را در ارتباط معاهدهی دیورند که قابل طرح در نهادهای حقوقی بین المللی باشد، ارایه دهند. با این وجود، دولت افغانستان از طرح مطالبی در بارۀ دیورند و پشتونستان هم هیچ زمانی ابایی نورزید و همواره با ادعاهای گنک و غیرشفاف در این مورد، سیاست ستیز و خصم آلودی را با پاکستان بر سر این معاهده در پیش گرفت و به همین خاطر، از گروههای پشتون و بلوچ که داعیة جدایی از پاکستان را داشتند حمایت نمود و به قیام مسلحانة آنها کمکهای اقتصادی و نظامی کرد.
پاکستان و افغانستان حدِ اقل در دو مرحله در سالهای 1953 و 1963 به خاطر معاهدی دیورند و پشتونستان تا آستانة جنک کامل پیش رفتند. ادعای ارضی افغانستان پیوسته از سوی پاکستانیها رد شده و در هرزمانی دولت افغانستان اگر ادعایی را در این مورد مطرح کرده است، پاکستان واکنش تندی نشان داده و سعی کرده از ابزارهای فشاری که در اختیار دارد، علیه دولت افغانستان استفاده کند.
افق: جناب آقای خطیبی در افغانستان عقیده قوی بر این است که هنوز پاکستان از طالبان و گروه های افراط گرا به منظور هدف استراتژیک حمایت می کند در حالی که دولت پاکستان همواره این ادعاها را رد کرده است با این وجود دستگاه سیاست افغانی پاکستان برچه محور می چرخد و چه گروه های آن را هدایت می کنند ؟
خطیبی : برای این که درک بهتری از سیاست افغانی پاکستان داشته باشیم باید هم به محورهای اصلی سیاست خارجی پاکستان و هم بر نقش گروه های داخلی بر هدایت سیاست خارجی اشاراتی داشت باشیم محورهای اصلی سیاست خارجی پاکستان را سه چیز تشکیل می دهد 1 اسلام 2 اقتصاد 3 امنیت ملی چون پاکستان کشوری است که بر مبنای اسلام و شهروندان مسلمان شکل گرفته است و با توجه به فعال بودن گروههای اسلام گرا و نیز افکار ایدئولوژیک شدهة تعدادی قابل توجه از شهروندان پاکستانی، اسلام و ایدئولوژی اسلامی یکی از منابع و سرچشمه های سیاست خارجی پاکستان به شمار میرود.
همکاری نزدیک پاکستان با دولتهای عربی _ اسلامی خاورمیانه و در رأس همۀ آنها دولت عربستان سعودی بهعنوان قبلگاه مسلمانان جهان و محل حرمین شریفین نمونة روشن تأثیر اسلام بر سیاست خارجی پاکستان است.
البته در فرایند این تأثیرگذاری، هم گروههای اسلامگرا مثل “جماعت اسلامی” و “جمعیت العلماء” و تا اندازهای حزب “مسلم لیک” شاخۀ نواز و هم سیاستگذاران استراتژیک در محافل امنیتی پاکستان سهم مشترکی را بر دوش دارند، هر دو طیف با قراردادن اسلام به عنوان محور سیاست نزدیکی به عربستان، سیاست خارجی پاکستان را به سمت دولت های عربی مسلمان هدایت میکنند، اما منافع تا اندازه ای متفاوت را دنبال میکنند.
اگر برای گروههای اسلامگرا سیاست نزدیکی با عربستان ، منافعی صرفا ایدئولوژیک دارد, سیاستگذاران استراتژیک در پاکستان در تلاش اند، به نام هویت مشترک اسلام، از ظرفیت های دینی کشورهای عربی _اسلامی به نفع هدف راهبردی پاکستان مسلمان علیه هند غیرمسلمان استفاده ببرند.
برای سیاستگذاران استراتژیک، اسلام بیشتر به عنوان ابزار مطرح بوده است تا یک ایدئولوژِی و هدف در جهتگیریها و استراتژیهای سیاست خارجی؛ و در واقع سیاست خارجی پاکستان اغلب از معادلات استراتژیک تأثیر پذیرفته است تا مسائل ایدئولوژیک؛ اسلام پوششی بوده است، برای تعقیب هدفهای استراتژیک و راهبردی.
متغیر دیگری که در هدفگیری سیاست خارجی پاکستان تأثیر میگذارد، فقدان منابع غنی و اقتصاد ضعیف این کشور است. پاکستان به دلیل رشد بیرویۀ جمعیت، عدم صنعت کشاورزی مدرن، کمبود منابع و ذخایر نفت وگاز، در کنار هزینه های سنگین نظامی در یک رقابت نابرابر با هند، فشارهای خردکننده ای را بر اقتصاد ضعیف خود تحمل میکند. این فشارها تا اندازه ای است که برخی از کارشناسان، دولت پاکستان را یک دولت ورشکسته لقب داده اند. سیاست نزدیکی پاکستان به دولت های غنی و ثروتمند جهان از جمله عربستان سعودی، امریکا و برخی از کشورهای اروپایی و آسیایی، ریشه در همین نیازهای اقتصادی پاکستان داشته است، هرچند گرایشات سیاست خارجی پاکستان به سمت ایالات متحده از منظر استراتژیک نیز قابل بررسی است.
با اینکه ایدئولوژی و اقتصاد دو متغیر مهم در سیاست خارجی پاکستان به شمار میروند، اما هیچ متغیری در واقع به اندازۀ امنیت ملی در اهداف، خواسته ها و جهتگیریهای سیاست خارجی پاکستان تأثیر نداشته است. این که امنیت مفهوم محوری در سیاست خارجی پاکستان قرارگرفته ناشی از شرایط خاصی است که پاکستان در بدو تأسیس و در فرایند تثبیت مرزهای ملی با آن روبه رو بوده است.
پاکستان کشور چندپارة فرهنگی بود که از دل شبه قارة هند و بر خلاف میل رهبران کنگرة هند به وجود آمد و از نخستین روز تولد، با چالش امنیت مواجه بود؛ این کشور در آگوست 1947 در حالی از هند جدا شد و کشور جدیدی را به نام پاکستان مبتنی بر هویت اسلام تشکیل داد، که بسیاری از مسائل چالش برانگیز بین دوکشور باقی ماند و منجر به چالش شد که حداقل سه بار دوکشور بر سر آن وارد جنگ شدند، و پاکستان بازنده این جنگ ها بود
شکست های پیدرپی پاکستان از هند وحل نشدن بحران بین دو کشور سایه سنگین خود را درعرصة سیاست و نحوۀ تعیین استراتژیهای ملی در پاکستان باقی گذاشت تمام نخبگان پاکستانی تلاش کردند به خاطر تأمین امنیت پاکستان سازوکارهای دفاعی پاکستان را تقویت کنند. به همین دلیل ، منابع عمدة داخلی صرف امور دفاعی و تقویت نهادهای امنیتی و نظامی گردید.
توجه یکجانبه به نهادهای نظامی و امنیتی و بی توجهی به احزاب سیاسی، جامعة مدنی و نخبگان فکری و سیاسی، منجر به گسترش قدرت غیرقابل کنترل ارتش و آی.اس.آی و سلطة یکجانبة آنها بر سیاستهای راهبردی پاکستان شد
گروههای غیرنظامی در قالب دو حزب سیاسی “مسلم لیگ” و “حزب مردم” در دوره های مختلفی که به قدرت دست یافتند، سعی کردند دست نهادهای امنیتی و نظامی را از سیاست راهبردی کوتاه کنند و هدفهای سیاست خارجی پاکستان را متناسب با نیازهای ملی این کشور تنظیم کنند ولی توفیقی در این راستا نداشته اند و هرکدام به دلایلی مبهم با کودتای مستقیم ارتش یا فشارهایی که از سوی ارتش اعمال شده از قدرت کنار گذاشته شدهاند. علاوه بر این گروههای غیرنظامی خود، نیز بر سر تعریف منافع ملی و تعیین اولویتهای سیاست خارجی دچار ستیز و اختلافات فراوانی بوده اند.
در واقع گروههای مختلف ملی پاکستان که نقش در سیاست خاجی دارند، هرکدام منافعی را در ارتباط با سلسله مراتب اولویتهای ملی در سیاست خارجی دنبال میکنند، درحالی که حزب مردم، بیشتر تمایل دارد از منظر منافع اقتصادی و بسط سازوکارهای سیاسی و فرهنگی مدرن به منافع ملی بنگرد و به تبع آن سیاست خارجی را به سمت دولتهای سکولار غرب و شاه نشینان ثروتمند عربی خاور میانه سوق دهد، گروههای اسلامگرا بیشتر علاقه مند به جهتگیریهای سیاست خارجی از منظر منافع ایدئولوژیک میباشند. از اینرو، تضادهای در تعریف منافع ملی و به تبع آن استراتژیها و جهتگیریهای سیاست خارجی، در بین گروههای لیبرال و سازمانهای ایدئولوژیک پاکستان، پیوسته به وجود میآید.
درمتن این کشمکش ها همیشه ارتش و آی.اس.آی سعی کردند سیاست خارجی پاکستان را باعلایق استراتژیک هدایت کنند .به همین خاطر ، اگر سیاست نزدیکی با دولتهای غنی و ثروتمند در جهت تقویت مواضع راهبردی قرار بگیرد، ارتش و آی.اس.آی همواره از این سیاست حمایت میکنند، اما اگر همسویی با این دولتها نتواند منافع استراتژیک پاکستان را برآورده سازد یا به نحوی در تقابل با آن قرار بگیرد، ارتش تلاش میکند به رغم جاذبه های اقتصادی آن دولتها مسیر جداگانه ای را در پیش گیرد.
در کشاکش بین گروههای سیاسی و نظامی بر سر تأثیرگذاریهای بیشتر بر سیاست خارجی، همواره این ارتش بوده که سیاست خارجی را مطابق آن تعریفی که از منافع ملی ارایه میکند ، هدایت کند . ارتش، متناسب با جایگاه، وظایف و کارکردهایی که برای خود قایل بوده همواره سعی کرده است تعریف منافع ملی پاکستان را در قالب امنیت ملی ارایه دهد.
اما بسیاری ازگروههای سیاسی، جامعة مدنی و نخبگان سیاسی و فکری پاکستان، تعریفی که ارتش از منافع و اولویت های ملی ارایه میدهد را نمی پذیرند. به همین خاطر سیاست خارجی پاکستان به رغم جهتگیریهای خاص در بسیاری موارد به دلیل فقدان وفاق ملی توفیق چندانی نداشته است.
بدینگونه اولویتهای ملی و اهداف سیاست خارجیای که از ابتدا بر اساس نیازهای واقعی، در قالب تأمین امنیت ملی شکل گرفته بود، همچنان امنیتی باقی ماند و ارتش به خاطر علایق و سلایق نهادی از ادامة این روند حمایت کرد و به نیازهای حیاتی دیگر پاکستان که از سوی گروههای غیرنظامی و احزاب سیاسی مطر ح میشد، کمتر توجه گردید.
امروز، به رغم نیازهای اقتصادی و فرهنگی که از درون بر دستگاه سیاست خارجی فشار میآورد و احزاب سیاسی و گروههای غیرنظامی از آنها حمایت میکنند، تغییری در اولویتهای ملی و اهداف سیاست خارجی مشاهده نمیگردد. منافع ملی همچنان در قالب امنیت ملی ارایه میشود، سیاست خارجی هم بر محور همین راهبرد، استراتژیها و جهتگیریهای خود را تنظیم میکند.
بنابراین، تحلیل سیاست خارجی پاکستان تنها از منظر امنیتی و امنیت ملی که گفته میشود، اغلب از سوی هند تهدید میگردد قابل تحلیل و بررسی است.
افق : با توجه به محورهای که برای سیاست خارجی پاکستان برشمردید و نقش نهادهای نظامی را در ان برجسته دانستید بفرمایید که پاکستان در افغانستان سیاست خارجی خود را برکدام محور قرار داده است ؟
خطیبی: در واقع، سیاست خارجی پاکستان در افغانستان در سه دورة زمانی با سه موضوع متفاوت رو برو بوده است اما همواره یک هدف را جستوجو کرده است، آن هدف تأمین امنیت ملی پاکستان بوده است، منتها این امنیت گاهی به صورت مستقیم از سوی افغان ها تهدید میشده و پاکستان به خاطر تأمین امنیت خویش، سیاست خارجی مبتنی برتثبیت مرزهای متعارف ملی را در برابر افغانستان در پیش گرفته است؛ و زمانی هم افغانستان به عنوان یک هدف امنیتی نه به دلیل اینکه امنیت پاکستان را تهدید میکند بلکه به خاطر اهداف توسعه طلبانۀ امنیتی که پاکستان تحت تأثیر رقابت استراتژیک با هند آن را دنبال میکرد به عنوان عمق استراتژیک در محور مطالبات سیاست افغانی پاکستان قرار میگیرد.
در شرایط کنونی، پاکستان بار دیگر از سوی مرزهای مشترک خود با افغانستان احساس ناامنی میکند، البته نه از سوی دولت افغانستان بلکه ازسوی هند که در بستر نظم جدید در افغانستان بهنفوذ قابل توجه دست یافته به باور سیاستگذاران استراتژیک در پاکستان، هندوستان از بستر افغانستان امروز، امنیت ملی پاکستان را تهدید میکند و از اینرو افغانستان برای سومین بار از منظر تأمین امنیت ملی در چشم انداز استراتژیک سیاست خارجی مد نظر قرار گرفته است.
بنابراین سیاست خارجی پاکستان در افغانستان در دورة نخست، در جستوجوی تحکیم امنیت ملی در چارچوب مرزهای متعارفی بوده که از سوی دولت افغانستان تهدید میشده است. دولت افغانستان بعد از اولین روزهای استقلال پاکستان، با غیرقانونی خواندن معاهدۀ دیورند در صدد الحاق پشتونستان به خاک افغانستان برآمد و پاکستان در موضع دفاعی سیاست دفاع از تمامیت ارضی و تثبیت مرزهای ملی را در برابر دولت افغانستان در پیش گرفت. این سیاست، از شکل گیری پاکستان در سال 1947 تا کودتای کمونیستی 1978 در افغانستان به مدت سی و یک سال ادامه یافت.
کودتای کمونیستی 1978 در افغانستان سیاست خارجی پاکستان را نیز متحول کرد؛ سیاستی که از این پیش، مبتنی بر تأمین امنیت مرزهای متعارف ملی قرار داشت، یکباره رویکرد توسعه طلبانه یافت. این چرخش سیاست به جلو، ناشی از کمکهای اقتصادی و تسلیحاتی گستردۀ امریکا و دولتهای عربی برای پاکستان بود که به خاطر اهمیت راهبردی که در برابر توسعه طلبی های ارتش سرخ یافته بود، به آن کشور سرازیر میشد. و حاکمان نظامی پاکستان که از همین کمکها و نیز یکدست سازی قدرت در درون کشور احساس قدرت میکرد، سیاست خارجی پاکستان را از چارچوب دفاع از مرزهای متعارف ملی، به سمت اهداف توسعه طلبانة تحت تأثیر رقابت استراتژیک با هند تغییر داد.
در جریان این تحول، افغانستان به عنوان عمق استراتژیک برای پاکستان در برابر هند مد نظر قرار گرفت طرح گردید، سیاست خارجی، ظرفیتهای دیپلماتیک، نظامی و اقتصادی پاکستان را در جهت رسیدن به ین هدف به کارگرفت.
حمایتهای پاکستان در دهة 1980 از مجاهدین افغانستان و در دهة 1990 ازگروههای ایدئولوژیک پشتون در جهت دستیابی به همین هدف صورت میگرفت، پیروزیهای چشمگیر نظامی طالبان در دهة 1990 در افغانستان، اوج تحرکات سیاست خارجی پاکستان برای دست یافتن به این منظور بود.
دورة سوم سیاست خارجی پاکستان با شکست طالبان و حضور جامعة بین المللی در افغانستان آغاز گردید. در این دوره، سیاست خارجی پاکستان از موضع تهاجم و توسعهطلبی دوباره به سوی دفاع از مرزهای ملی بازگشت.
پاکستان همه چیز را از نو می بایست شروع میکرد، سیاست خارجی این کشور تحت فشارهای شدید جامعة بین المللی و واکنشهای مخالفت جویانه در داخل ، تناقضات زیادی را در رفتار و جهتگیریهای خود در افغانستان به نمایش گذاشت. سرانجام بعد از یک دورة پریشان رفتاری، فشارهای بین المللی را پشت سرگذاشت و نگرانیهای جدید امنیتی که از بستر افغانستان امروز، برای پاکستان این بار اما توسط هند برانگیخته شده بود، به مقابله با نفوذ هند در افغانستان رفت. طالبان دوباره در راستای این هدف احیا و تقویت گردید و در سیاست خارجی پاکستان به عنوان سرمایة استراتژیک اهمیت یافته
افق: چرا پاکستان در شرایط کنونی به فکر حفر خندق در طول خط مرزی دیورند افتاده در حالی که این مسئله بیشتر از نیم قرن سابقه دارد و پاکستان تا حالا اقدام به چنین کار نکرده بود ؟
خطیبی: البته باید عرض کنم که مسأله دیورند یکی از نگرانی های همیشه گی و تاریخی برای پاکستان بوده و در شرایط فعلی که هندی ها در افغانستان حضور پر رنگ تری دارد نگرانی های بیشتری هم می تواند برای پاکستان بوجود آورد هم این نگرانی از سوی هند که به باور پاکستانی ها در صدد تحریک گروه های مخالف حاکمیت ملی در پاکستان است و این کار را فعلا از دو طرف خط دیورند انجام می دهد و هم ادعای تاریخی افغان ها بر بی اعتبار خواندن دیورند این انگیزه را برای پاکستانی ها بوجود آورده است که اقدام به حفر خندق در طول نوار مرزی بکند اما چیزی که توجیه کار را برای پاکستانی ها بوجود آورده است ادعای است که همیشه افغان ها مطرح می کنند که نا امنی در افغانستان از سوی مرزهای دیورند و از سوی محافل امنیتی در پاکستان هدایت میشود . پاکستان برای این که خواسته باشند هم به ادعای افغان ها پاسخ دهند و هم به هدف خود دست یابند فکر میکنم به این کار مبادرت کرده باشند
افق: با این حال که دولت افغانستان مشروعیت خط دیورند را زیر سوال می برد، به نظر شما مقامات افغانستان چه اقداماتی را نسبت به حفر این خندق باید در دست بگیرد ؟
خطیبی : کشیدن سیم خار دار و یا حفر خندق مخالف حسن هم زیستی مسالمت آمیز و حسن هم جواری است و در دنیای مدرن امروز کم تر با این پدیده که حکایت از دشمنی دارد مواجه هستیم دولت پاکستان هم با درک مسوولیت بین المللی و همسایگی خود سعی کند از اقدام که باعث مخدوش شدن روابط دو کشور و دو ملت با مشترکات فرهنگی و تاریخی زیاد اجتناب نماید و اما آن چه مربوط به دولت افغانستان می شود با یک سیاست خارجی شفاف و تصویر صورت مسأله به شکل مناسب برای پاکستان و جامعه بین المللی هم از ادامه حفر خندق در طول مرزهای دو کشور جلوگیری کند و هم به پاکستانی ها و جامعه بین المللی اطمنان دهد که دولت مسوول است و هیچ اقدام یا طرح دعاوی را خارج از عرف بین المللی و نظم حاکم بر جهان انجام نخواهد داد ضمن این که صدای مظلومیت مردم این سرزمین را به نحو منطیقی باید برساند که افغانستان طی سه دهه قربانی تروریزم منطقه ای و سیاست های منطقه ای برخی کشورها از جمله پاکستان شده است
افق: جناب خطیبی روابط پرتنش افغانستان و پاکستان چه تاثیری بر افزایش یا کاهش روابط افغانستان و هند دارد ؟
خطیبی : هند و افغانستان گذشته های تاریخی و فرهنگی و اقتصادی طولانی دارد . هند هیچ وقت به جز امارت اسلامی طالبان با هیچ دولت در افغانستان مشکل نداشته و همیشه به عنوان یک کشور دوست و هم کار در کنار افغانستان باقی مانده است هند بیش از یک ملیارد دالر بعد از از 2001 در افغاانستان کمک کرده و مشترکات و نگرش های یکسان با افغانستان دارد هند و افغانستان گذشته از مشترکات تاریخی و فرهنگی و هم کاری های اقتصادی هردو به نحوی قربانی تروریزم هستند تروریزم که طبق برداشت این دوکشور از سوی محافل امنیتی پاکستان هدایت می شوند . درهند به منظور راه اندازی جنگ فرسایشی و طولانی مدت تا سرانجام این کشور خسته شود و به خواسته های پاکستان تن دهد و در افغانستان به منظور استفاده ابزاری علیه هند وهم به منظوری تثبیت خط مرزی دیورند
افق: سوال آخر اینکه ؛ نگاه جامعه جهانی و سازمان ملل در مورد حل بحران و تنش فزاینده بین افغانستان و پاکستان چیست و چه سیاست مقرون به منافع همه طرف های منازعه است ؟
خطیبی: نگاه حاکم بر سیاست بین الملل و سطح کشورها درمجموع تثبیت نظم موجود براساس مرزهای جغرافیایی پدید آمده است چون دها مورد اختلاف مرزی در دنیای امروز و دربین کشورها وجود دارد اگر قرار باشد همه این ادعاهای مرزی شنیده شود نظم بین المللی فرو می ریزد و جنجالی که بعد از فرو ریختن این نظم به پا می شود به آسانی قابل مهار نیست اما با حفظ این فرض که خط مرزی دیورند حل شده تلقی گردد مشکلاتی بین افغانستان و پاکستان هم چنان باقی خواهد ماند زیرا پاکستانی ها به خاطر رقابت استراتژیک با هند همیشه سعی کرده اند که از افغانستان به عنوان ابزار استفاده کنند این دیگر به دیپلماسی افغانستان بر می گردد تا درک مناسب را برای جامعه بین المللی بوجود آورد که اگر پاکستان دوباره بخواهد از افغانستان به عنوان ابزار فشار علیه هند استفاده کند و به همین منظور از گرو ه های افراط گرا حمایت کند افغانستان بار دیگر لانه تروریزم بین المللی خواهد شد و آن زمان هیچ کشوری آرام نخواهد بود
هرچند سعی وتلاش جامعه جهانی هم براین است که تروریزم نابود شود و تروریزم و افراط گرایی را چالش برای امنیت ملی و منافع ملی خود می دانند منتها تعاریف متعدد از منافع ملی و مبارزه با افراط گرایی در افغانستان ترسیم شده است. در حالی که برای ایالات متحده القاعده دشمن منافع و امنیت ملی ترسیم شده است اما برای افغانستان تمام افراط گرایان چالش برای امنیت ملی منافع ملی و منافع بین المللی است. بنا براین آنچه برای سیاست خارجی افغانستان مهم است، ترسیم نقطه مشترک و محور وفاق بین منافع ملی افغانستان و منافع ملی دوستان بین المللی افغانستان و اقناع دوستان بین المللی بر این محور مشترک است.
خبرگزاری افق