از جنگ نیابتی تا صلح نیابتی
بدبینیها در افغانستان نسبت به عواقب صلح مورد تأکید واشنگتن و توافقشده میان امریکا و طالبان، به سرعت در حال افزایش است. خشونتهای لگامگسیخته جاری به این بدبینیها دامن زده و بنبست در مذاکرات قطر نیز چشمانداز رسیدن به سازش را تاریک نشان میدهد. افزون بر این، نوعی مقاومت غیر علنی در برابر صلح نیز در حال شکلگرفتن است. نیروهای وفادار به نظام، فارغ از اینکه در بیرون از دایره قدرت قرار دارند یا داخل آن، با علم به اینکه صلح مورد نظر امریکا به طور یکجانبه به سود طالبان است، در قبال آن، موضع میگیرند و نسبت به تبعات و پیامدهایش هشدار میدهند. رحمتالله نبیل؛ رییس پیشین امنیت ملی هم یکی از این چهرهها است. او میگوید که جنگ جاری در افغانستان در نتیجه صلح نیابتی به سرعت به سمتوسوی خطرناکی در حرکت است که بدون شک برای افغانستان، بهای سنگینی به دنبال خواهد داشت.
پیش از این، حامد کرزی؛ رییس جمهوری پیشین نیز در یک گفتگوی رسانهای، روند صلح را معاملهای بین امریکا و پاکستان خوانده و گفتهبود که «چنین معاملاتی دقیقا هنگام خروج شوروی، بین ایالات متحده و پاکستان بود که افغانها را به بدبختی امروزی دچار کرد».
در هر دو موضعگیری، یک نکته مشترک وجود دارد و آن نیابتیبودن صلح است. منتقدان میگویند که این صلح ماهیت «بینالافغانی» ندارد؛ بنابراین نمیتواند مشکلات چندده ساله افغانها را حل کند.
کرزی آن را معاملهای میان امریکا و پاکستان میداند. او کسی است که نسبت به بازگشت طالبان به قدرت، هیچ مشکلی ندارد؛ اما درباره عواقب صلحی که میان دوطرف خارجی، منعقد شده باشد، عمیقا نگران است؛ زیرا میداند که در این معامله، حتی با طالبان به مثابه یک جریان قومی مطلوب او هم برخورد ابزاری و منفعتاندیشانه شدهاست.
رحمتالله نبیل هم که بارها به عنوان یک فعال سیاسی و امنیتی، هشدار داده که جنگ افغانستان، ابعاد پیچیده منطقهای دارد و قدرتهای خارجی با استفاده ابزاری از افغانها علیه همدیگر میجنگند، این بار صلح را هم مانند جنگ، یک برنامه نیابتی خوانده و نسبت به تبعات سنگین و سهمگین آن برای آینده افغانستان، هشدار دادهاست.
این در حالی است که زلمی خلیلزاد؛ فرستاده امریکا برای صلح افغانستان، به تازگی گفتهاست که در حال حاضر افغانهای زیادی کشته میشوند و تخریبکاران منطقهای برای رسیدن به اهداف نامشروعشان از افغانها به مثابه «پیشمرگههای بیارزش» استفاده میکنند. او هشدار داده که روزنه صلح تا ابد باز نخواهد ماند، بنابراین افغانها باید از این فرصت برای سازش استفاده کنند.
این دو موضع، به وضوح در مقابل همدیگر قرار دارد. به این ترتیب، حتی اگر چهرههای منتقد افغان مانند نبیل و کرزی و دیگران، خود این برداشت را قبول نداشتهباشند، شکلگیری نوعی مقاومت در برابر صلح امریکایی، امری مشهود است، و این یکی دیگر از موانع جدی در مسیر تحقق صلحی است که خلیلزاد، مهندس و معمار آن است.
به نظر میرسد که تلاش و تأکید مذبوحانه برای تحمیل صلح امریکایی- پاکستانی بر طرفهای افغان، به جای آنکه منجر به یک نظم پایدار و ثبات سازنده شود، وضعیت را حتی نسبت به آنچه اکنون هست، پیچیده و بحرانی میکند؛ زیرا هیچ اطمینانی وجود ندارد که بدون پاسخ منطقی و قناعتبخش به نگرانیهای مورد اشاره، بتوان صلحی را مستقر کرد که طرفهای مختلف داخلی و به تعبیر بهتر خود افغانها در آن هیچ نقش و سهمی نداشته باشند.
از این منظر، برخلاف باور خلیلزاد، تنها تهدید جدی علیه صلح، جنگ نیابتی «تخریبکاران منطقهای» و استفاده از افغانها به عنوان «پیشمرگههای بیارزش» برای رسیدن به اهداف نامشروع خود نیست؛ بلکه «صلح نیابتی» و «معامله میان امریکا و پاکستان» هم است. صلح نیابتی، جنگ نیابتی میآورد؛ زیرا قدرتهایی که خود را بیرون از دایره صلح نیابتی میبینند و در آن هیچ نقشی ندارند، ناگزیر میشوند برای مختلکردن آن به جنگ نیابتی متوسل شوند.
همانگونه که حامد کرزی هم اشاره کرده، معامله امریکا و پاکستان بدون حضور و نقشآفرینی افغانها پس از خروج شوروی، وضعیت رقتبار جاری را در پی داشته و اینبار هم پیشبینی میشود که معاملهای مشابه میان همان دو کشور در آستانه خروج امریکا و ناتو، وضعیت ۴۰ سال اخیر را برای دهها سال دیگر، تمدید و تشدید کند.