خروج امریکا، شکست پکس امریکانا

ماموریت نظامی امریکا در افغانستان سرانجام به پایان رسید؛ ماموریتی که هرگز با فرجامی خوش همراه نبود و رسوایی‌های شرم‌آوری که در میدان هوایی کابل رقم خورد وجهه امریکا را در جهان به شدت تخریب کرد.blankبسیاری از منتقدان امریکایی، جو بایدن؛ رییس جمهوری آن کشور را مسئول فاجعه میدا هوایی می‌دانند. آن‌ها معتقد اند که سوء مدیریت و نحوه خروج نظامیان امریکایی از افغانستان تاثیراتی ماندگار بر حیثیت جهانی امریکا می‌گذارد و موجب بدگمانی و عدم اعتماد متحدان و شرکای راهبردی و کشورهای وابسته به حمایت‌های ایالات متحده در ابعاد وسیع خواهد شد.

با این حال این تنها پیامد شکست امریکا در افغانستان نیست؛ چیزی که در سال‌های آینده زندگی میلیون‌ها نفر از مردم افغانستان را تحت تأثیر قرار خواهد داد شکست غیرقابل ترمیم پکس امریکانا یا صلح امریکایی است.

امریکا در حالی خاک افغانستان را ترک می‌کند که عملا هیچ قدرت مشروعی اداره امور کشور را برعهده ندارد، صلح امریکایی به هیچ نتیجه قابل لمسی دست پیدا نکرده و به دلیل خروج عجولانه غیرمسئولانه و زودهنگام نیروهای نظامی امریکا و متحدان آن‌، دولت دست‌نشانده و فاسد کابل به سرعت فروپاشید و ارتش مورد حمایت امریکا در افغانستان متلاشی شد.

به این ترتیب، طالبان بدون آن‌که عملا از راه نظامی به پیروزی دست یافته باشند کشوری از هم‌گسیخته و فاقد دولت مرکزی مقتدر و مسلط بر اوضاع را در غیبت ملموس نیروهای مدعی و جریان‌های سیاسی و قومی، تحت کنترل خود قرار درآوردند.

اگرچه گفته می‌شود که رایزنی‌ها برای ایجاد یک دولت فراگیر با مشارکت قابل توجه طالبان، جریان دارد؛ اما وضعیت اجتماعی در افغانستان به شدت بحرانی و آشفته است؛ زیرا هیچ‌کس نمی‌داند که در آینده چه رقم خواهد خورد و چه چشم‌اندازی در انتظار افغانستان است.

منتقدان غربی اما این وضعیت بحرانی را ناشی از شکست پروسه بزرگ پکس امریکانا می‌دانند و معتقد اند که منفعت‌اندیشی، خودمحوری، یکجانبه‌‌گرایی و سیاست‌های ملی‌گرایانه رهبران امریکا موجب شد تا آن‌ها رسالت جهانی خود را در یکی از بحرانی‌ترین مناطق دنیا فراموش کنند و حتی دعدعه‌های واقعی متحدان سنتی و شرکای راهبردی خویش را نیز نادیده بگیرند.

بر بنیاد این دیدگاه، امریکا دیگر رهبری شایسته برای مدیریت معادلات جهانی نیست. متحدان آن کشور دیگر نمی‌توانند بر واشنگتن به مثابه‌ شریکی قابل اعتنا و یک حامی واقعی و صادق اعتماد کنند، کشورها و دولت‌هایی که روزگاری امریکا را کعبه آمال و فرشته نجات تصور می‌کردند از این پس به آن به مثابه قدرتی شکست‌خورده، غیرقابل اعتماد و عمیقاً فاقد تعهدات صادقانه نگاه خواهند کرد.

اگرچه در این میان، یکی از مهم‌ترین دلایل فروپاشی دولت اشرف‌غنی و متلاشی‌شدن نیروهای مسلح افغانستان که امریکا روی آن‌ها میلیاردها دالر سرمایه‌گذاری کرده‌بود، فساد دولتمردان و حاکمان کابل و فقدان ظرفیت‌های لازم برای دولت‌داری، مدیریت بحران و ایجاد اجماع فراگیر سیاسی و ملی برای مواجهه با مسایل بود؛ اما در غرب، بسیاری از منتقدان اعتقاد دارند که اضمحلال سریع دولت کابل و فرار شرم‌آور اشرف‌غنی به عنوان مهره مورد حمایت امریکا یکی از پیامدهای شکست راهبردی ایالات متحده و شرکایش در ماموریت ۲۰ ساله افغانستان می‌باشد.

با این حساب اگرچه مردم افغانستان همچنان قربانیان اصلی پیامدهای فاجعه‌آمیز خروج نیروهای خارجی به رهبری امریکا و شکست صلح امریکایی هستند؛ اما بدون تردید تبعات این شکست تنها به افغانستان محدود نخواهد ماند؛ بلکه همان‌گونه که در بالا نیز اشاره شد اعتبارزدایی از آنچه اصطلاحا پکس امریکانا یا صلح امریکایی نامیده می‌شود یکی از جدی‌ترین پیامدهای این جنگ ناتمام برای امریکا و جهان خواهد بود.

البته در این میان نباید فراموش کرد که گسست و فروپاشی شراکت راهبردی امریکا و متحدان سنتی‌اش در دو سوی آتلانتیک مدت‌ها پیش از شکست کامل ماموریت افغانستان آغاز شده‌بود. زمانی که دونالد ترامپ؛ رییس جمهوری افراطی امریکا با شعار ملی‌گرایانه «نخست امریکا» قدرت را در کاخ سفید به دست گرفت و پس از آن سیاست‌های بحث‌برانگیزی را برای کاهش سرمایه‌گذاری و هزینه‌های اقتصادی امریکا به منظور تامین سازمان‌هایی مانند ناتو که از دید او حربه‌ای کهنه و نهادی منسوخ‌شده محسوب می‌شد به اجرا گذاشت، از شماری از عهدنامه‌های بین‌المللی به طور یک‌جانبه خارج شد، با اروپا که پس از جنگ جهانی دوم عملاً به اشغال ایالات متحده درآمد، وارد جنگ تجاری و استراتژیک گردید و حتی اقدام به کاهش نیروهای امریکایی مستقر در خاک اروپا کرد تا قاره سبز در معادلات امنیتی در برابر ابرقدرت‌هایی مانند روسیه و چین بیش‌تر از پیش آسیب‌پذیر گردد.

ترامپ حتی از برگزیت یا خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نیز حمایت به عمل آورد و به این ترتیب یکی از بزرگ‌ترین اتحادیه‌های جهانی را در مسیر فروپاشی قرار داد.

در بحبوحه این سیاست‌های جنجالی بود که امانوئل مکرون؛ رییس جمهوری فرانسه از لزوم تشکیل یک نیروی نظامی اروپایی بدون نیاز به حمایت‌های راهبردی ایالات متحده سخن گفت؛ همان طرحی که در اندیشه‌های جنرال دوگل نیز مطرح بود.

با این حساب انتظار می‌رود که خروج عجولانه و غیر مسئولانه امریکا از افغانستان و پیامدهای به احتمال قوی فاجعه‌بار این خروج، شکاف و اختلاف میان متحدان استراتژیک در دو سوی آتلانتیک را به حداکثر برساند و به این ترتیب زمینه‌ساز فروپاشی امپراتوری جهانی غرب به رهبری ایالات متحده شود.

مطالب مرتبط