مأموریت خلیلزاد؛ آیا انتخابات قربانی صلح می‌شود؟

«هدف ما آوردن عدالت در افغانستان نیست؛ بلکه ما می‌خواهیم صلح در اینجا بیاید. برای این منظور روزی باید طالبان به ساختار حکومت جذب شوند.»

این بخشی از سخنرانی اخضر ابراهیمی؛ نماینده پیشین سازمان ملل متحد در امور افغانستان، در نخستین سال های شکل‌گیری نظام جدید سیاسی در افغانستان بود؛ یعنی هنگامی که زمان زیادی از سرنگونی رژیم طالبان نمی‌گذشت.

در آن زمان، دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، حقوق زن، آزادی بیان و سایر ارزش‌های دموکراتیک و نهادینه‌سازی فرهنگ و شاخص‌های فرهنگی غرب و به اصطلاح «جهان متمدن» از محورهای اصلی شعارهای امریکا و هم‌پیمانانش در افغانستان محسوب می‌شدند.

بنابراین، ایراد این سخنان در آن‌زمان برای مردمی که تازه از سلطه رژیم طالبان، آزاد شده بودند و دولتی که مدعی بود الگویی منحصر به فرد از مردم‌سالاری، قانون‌مندی و پیام‌آور توسعه و تعالی و پیشرفت و آزادی در منطقه خواهد بود، بسیار غریب و غیرقابل درک به نظر می‌رسید؛ اما آنچه در سال‌های بعد، رقم خورد و اکنون در ابعاد بسیار گسترده جریان دارد، این است که سخنان آن روز نماینده ویژه سازمان ملل متحد برای افغانستان، محور یک استراتژی بلندمدت برای چشم‌انداز سیاسی و امنیتی افغانستان بوده است.

طالبان علیرغم سقوط از اریکه قدرت، هیچ‌گاه به‌طور کامل، حذف نشدند. آن‌ها در سال ۲۰۰۱ میلادی و در پی حملات موشکی، هوایی و سپس سلطه مستقیم امریکا، نابود و منهدم نشدند؛ بلکه به‌صورت معجزه‌آسا و پرسش‌برانگیزی ناپدید گشتند.

امریکا و هم‌پیمانانش می‌دانستند که طالبان نباید نابود شوند؛ زیرا در ادامه بازی، بار دیگر به حضور آن‌ها نیاز پیدا می‌شود و باید نقش مهم‌‌تر دیگری را در آینده، بر عهده بگیرند.

به‌همین دلیل، در سال‌های بعد، مأموریت امریکا، از تأمین عدالت، ایجاد آزادی، تحکیم دموکراسی و تقویت حضور مردم در صحنه تصمیم‌سازی‌های کلان سیاسی و جمعی، به «مبارزه با تروریزم» و «تأمین امنیت» تغییر پیدا کرد. این موارد به اندازه‌ای اهمیت پیدا کردند که جای شعارها و اهداف اصلی و اولیه غرب در افغانستان را گرفتند.

به مرور، انتخابات، مشارکت، دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، فعالیت‌های مدنی، رفاه، توسعه، دولت‌سازی و ملت‌سازی و مفاهیم و ارزش‌هایی از این قبیل، از دستور کار و اولویت‌های استراتژیک امریکا و غرب در افغانستان، خارج شدند و جای آن‌ها را مبارزه با تروریزم به هر قیمتی گرفت.

سرانجام اما مبارزه با تروریزم هم به نحو غیرقابل هضمی، نتیجه وارونه داد و در برابر، این تروریزم، مواد مخدر، تضعیف سلطه دولت مرکزی و هرج و مرج و بی‌ثباتی ناشی از آن بود که فراگیر شد و سراسر افغانستان را دربرگرفت.

بنابراین، امریکا و غرب، در یک چرخش راهبردی دیگر «صلح» با تروریست‌هایی که دیروز نابودشده قلمداد می‌شدند و بعدا هدف اصلی مأموریت مبارزه با تروریزم آن‌ها را تشکیل دادند، سرلوحه کار شان قرار دادند و برای مأموریت نظامی و هژمونیک خود، یک هدف تازه، تعریف کردند.

دولت افغانستان هم همراه با این چرخش‌ها، مدام تغییر رویکرد داد و علیرغم تناقض‌های آشکاری که وجود داشت، صلح با طالبان و دیگر گروه‌های ستیزه‌جو را از اولویت‌های اصلی خود عنوان کرد.

این همان چیزی بود که اخضر ابراهیمی، سال‌ها پیش از امروز، آن را به عنوان هدف غایی جریان به رهبری امریکا در افغانستان، مطرح کرده بود.

اینک زلمی خلیلزاد، مأمور شده است تا این پروژه را به سرانجام برساند. او آمده است تا «صلح» را به ارمغان بیاورد و برای موفقیت این مأموریت، نیازمند پرداخت هزینه و قربانی است. یکی از قربانیان، روند انتخابات ریاست جمهوری پیش رو و کلیت دموکراسی خواهد بود.

صرف نظر از دیدگاه‌های گوناگونی که این‌روزها در زمینه تشکیل یا عدم تشکیل دولت موقت، تعلیق انتخابات ریاست جمهوری و… مطرح می‌شود، با رویکرد تازه‌ای که امریکا به وسیله زلمی خلیلزاد در پیش گرفته، انتخابات به صورت جدی، در معرض خطر قرار گرفته است.

در این میان، درک این نکته، هرگز نباید دشوار باشد که به خطرافتادن انتخابات، به خطرافتادن دموکراسی را در پی دارد و تعلیق دموکراسی و قربانی‌کردن آن در مقدم صلح، به‌معنای زیر پا نهادن همه آن‌چیزهایی خواهد بود که از آن‌ها به عنوان «دستاوردهای ۱۷ سال گذشته» یاد می‌شود.

با توجه به این مسایل، این‌بار از چالش‌های بزرگی که در برابر انتخابات ریاست جمهوری بهار سال آینده قرار دارد، «جنگ» نیست، «صلح» است؛ صلحی که اگر بیاید، هزینه‌هایی به مراتب، سنگین‌تر و ویرانگرتر از جنگ در قبال خواهد داشت.

به این ترتیب، فرجام و سرانجام مأموریت نظامی و سیاسی امریکا و متحدانش در افغانستان، پس از صلح با طالبان، درست به همان نقطه‌ای منتهی خواهد شد که پیش از آغاز جنگ امریکا، وجود داشت: حاکمیت رژیم طالبان!

مطالب مرتبط