کشتار نظامیان؛ خودی و غیر خودی کیست؟
رویداد غزنی که نه اولین مورد از این نوع است و نه آخرین آن خواهد بود، نشان میدهد که هیچ سازوکار قابل اطمینانی برای جابهجایی نظامیان در چارچوب نیروهای مسلح وجود ندارد، سوابق و پیشینه افراد بهگونه کافی بررسی نمیشود، تضمینهای لازم برای استخدام آنها در نیروهای امنیتی، گرفته نمیشود، یک مکانیزم نظارتی قدرتمند برای ارزیابی عملکردها و پیگیری مأموریتها، رصدکردن حرکات، کنترل ارتباطات و… این نیروها در کار نیست.
عوامل نفوذی، حملات خودی، سبز علیه سبز و سبز علیه آبی، تعابیری است که در سالهای اخیر برای توصیف حملاتی به کار میرود که عوامل آن، نیروهای امنیتی افغانستان یا کسانی هستند که در لباس نیروهای امنیتی کشور به صفوف این نیروها یا نظامیان خارجی، رخنه میکنند و آنان را هدف میگیرند.
تازهترین و یکی از مرگبارترین موارد این حملات، بهتازگی در غزنی اتفاق افتادهاست. مقامات محلی غزنی تایید میکنند که «در حمله خودی» به نیروهای ارتش در ولسوالی قرهباغ این ولایت، دست کم ۲۳ سرباز ارتش کشته شدهاند.
خالقداد اکبری؛ عضو شورای ولایتی غزنی به خبرگزاری افق گفت، این رویداد در منطقه لیونی ولسوالی قرباغ این ولایت رخ دادهاست.
او افزود که یک سرباز در این حمله زخمی و هفت نفر دیگر نیز که مهاجم بودند، به طالبان پیوستهاند.
آقای اکبری گفت که این هفت سرباز عوامل نفوذی گروه طالبان بودهاند که به تازگی از ولایت قندهار به این پاسگاه ارتش اعزام شدهبودند.
در همین حال، وزارت دفاع ملی نیز پیشتر این حمله را تایید؛ اما اعلام کردهبود که در این رویداد ۹ سرباز ارتش کشته شدهاند.
غالبا پس از هر حمله از این نوع، تلاشهای فشردهای برای اتخاذ تدابیر لازم بهمنظور جلوگیری از آن، روی دست گرفته شدهاست؛ تلاشهایی که هرگز به نتیجه نرسیده و تا بروز رویداد بعدی، معطل و متوقف ماندهاست.
بیشتر بخوانید:
- از امید به صلح تا نگرانی از چشمانداز پساصلح
- راه دشوار صلح؛ از جنگ یکجانبه تا آتشبس یکجانبه
- آیا مصالحه مسلحانه به جنگ پایان میدهد؟ا
- ترامپ و طالبان؛ صلح یا سرکوب؟
تنها تلاشی که ظاهرا در این زمینه به نتیجه رسید، مقابله با موج حملات موسوم به «سبز علیه آبی» بود که در آن، نیروهای امنیتی افغانستان، نظامیان و همکاران خارجیشان را آماج قرار میدادند.
سختگیری در استخدامها، بررسی پیشینه و سوابق متقاضیان ورود به صفوف نیروهای امنیتی و مهمتر از همه، اتخاذ تدابیر و محدودیتهای سختگیرانه در زمینه حمل سلاح از سوی نیروهای افغان در حضور نظامیان خارجی، از جمله مواردی بود که در دستور کار مقامهای داخلی و خارجی قرار گرفت تا جلو کشتار خارجیها از سوی نیروهای داخلی گرفته شود.
با این حال، به نظر میرسد یک تفاوت عمده و مهم، میان حملات «سبز علیه سبز» با «سبز علیه آبی» وجود دارد. در حملات نیروهای امنیتی افغان بر نظامیان خارجی، پیش از آنکه عناصر نفوذی گروههای ستیزهجویی مانند طالبان، نقش داشتهباشند، مسایل و تفاوتهای فرهنگی مؤثر بود. مثلا ممکن بود یک نظامی خارجی به مقدسات و معتقدات نیروهای افغان، توهین کند و آنها برای انتقام و دفاع از اعتقادشان، دست به ماشه برده باشند. دست کم در یک مورد نیز مشاجره لفظی میان نظامیان افغان و خارجی، موجب یک برخورد مرگبار شدهبود.
با همه این احوال «حملات سبز علیه آبی» بهسرعت مهار شد و با وضع محدودیتهای سنگین، امکان تکرار آن به حداقل رسید. البته در این میان، پایان مأموریت رزمی نظامیان خارجی و در نتیجه، کاهش حضور همزمان آنها و نیروهای افغان در جبهات جنگ هم یکی دیگر از عوامل کاهش اینگونه حملات بود.
علیرغم این مساله به هر میزانی که از حجم حملات نیروهای افغان علیه خارجیها کاسته شد، حملههای مرگبار نیروهای «خودی» علیه خودی، گسترش پیدا کرد.
شاید ناامیدکننده باشد؛ اما واقعیت این است که در سطح تصمیمسازان کلان هم هیچ تمهید و تدبیر ثمربخش و مؤثری برای مهار این حملات، روی دست گرفته نشدهاست؛ در غیر آن، ۷ شبه نظامی طالبان نمیتوانستند در لباس ارتش ملی، به قرهباغ غزنی منتقل شوند و در آنجا جان چندین سرباز ارتش را بگیرند و از صحنه فرار کنند.
رویداد غزنی که نه اولین مورد از این نوع است و نه آخرین آن خواهد بود، نشان میدهد که هیچ سازوکار قابل اطمینانی برای جابهجایی نظامیان در چارچوب نیروهای مسلح وجود ندارد، سوابق و پیشینه افراد بهگونه کافی بررسی نمیشود، تضمینهای لازم برای استخدام آنها در نیروهای امنیتی، گرفته نمیشود، یک مکانیزم نظارتی قدرتمند برای ارزیابی عملکردها و پیگیری مأموریتها، رصدکردن حرکات، کنترل ارتباطات و… این نیروها در کار نیست.
مثلا وقتی ۷ نفوذی طالبان توانستند جان سربازان ارتش را در غزنی بگیرند، فرماندهان و مدیران امنیتی میتوانستند با فعالکردن سازوکارهای تضمین و کنترل این نیروها به سرعت، عوامل رویداد را شناسایی و مورد پیگرد قرار دهند.
اگر کارگزاران و مقامهای امنیتی، قادر به طرح برنامههای کارآمد و مؤثر در این زمینه نیستند، میتوانند از تجارب کشورهای دیگر استفاده کنند. تیراندازیهای مرگبار در میان نیروهای مسلح، خطری شایع و فراگیر در ابعاد جهانی است و بدون شک، ارتشهای حرفهای برای مهار آن، تدابیر و تمهیدات پیشگیرانه بسیار مؤثری دارند. نیروهای ناتو و امریکایی در حال حاضر، مأمور مشورت و آموزش به نیروهای افغان هستند؛ چرا یکی از موارد مشورت و آموزش، پیشگیری از بروز «حملات خودی»، تشخیص خودی از غیر خودی، ایجاد سازوکار سختگیرانه جلوگیری از رخنه عوامل نفوذی دشمن در صفوف نیروهای امنیتی و اقدامات لازم پس از بروز این نوع رویدادها به منظور شناسایی، دستگیری و مجازات این عوامل نیست؟
چند روز پیش، یک دانشجوی نظامی عربستانی در امریکا بر نیروهای امریکایی آتش گشود و شماری را کشت یا زخمی کرد. پس از آن واقعه، وزارت دفاع امریکا، اقدامات گستردهای را روی دست گرفت تا هم ریشههای آن حمله را شناسایی کند و هم مانع از بروز رویدادهای مشابه در آینده شود. چرا در افغانستان از این الگوها استفاده نمیشود؟