خلیلزاد؛ معمار ناکام پروژههای ناتمام
زلمی خلیلزاد؛ سیاستمدار جمهوریخواه افغان- امریکایی دست کم ۳۵ سال است که در مسایل مرتبط با افغانستان و خاور میانه در دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی امریکا فعال است. او ضمن آنکه زمانی از افراد نزدیک به زیبیگنیو برژینسکی؛ معمار و استراتژیست اصلی دولت کارتر در رابطه با مجاهدین افغان بود، در چندین دوره از مهرههای کلیدی دولتهای جمهوریخواه در واشنگتن در زمینه مسایل افغانستان و منطقه بودهاست.
آقای خلیلزاد که گفته میشود روابط بسیار نزدیکی با دیک چنی؛ معاون جنگطلب جورج بوش نیز دارد حتی در دهه ۹۰ میلادی با تهیه سندی به نام «کتاب سفید درباره افغانستان» خواستار مداخله نظامی امریکا برای تغییر وضعیت در افغانستان شدهبود.
پس از حمله نظامی امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی هم آقای خلیلزاد در تعیین رؤوس اساسی استراتژی امنیتی و سیاسی ایالات متحده درباره افغانستان، نقش ایفا کرد. او مدتی فرستاده ویژه امریکا در افغانستان بود و پس از آن، سفیر واشنگتن در کابل شد.
در آن زمان در واشنگتن از او به کنایه به عنوان «نایب السلطنه» یاد میشد؛ زیرا در معماری تحولات اصلی امنیت و سیاست افغانستان بربنیاد منافع امریکا نقش محوری داشت. همچنین گفته میشود که او در تحکیم پایههای دولت به رهبری حامد کرزی، بسیار اثرگذار بودهاست.
مطالب مرتبط:
- جنگ و صلح افغانستان در قمار جمهوریخواهان
- سرنوشت جمهوریت، زیر سایه امریکا و امارات
- توافق امریکا و طالبان و آخرین تلاش ارگ برای بقا
- مصالحه با طالبان مسلح؛ قمار بزرگ امریکا
- آیا صلح امریکایی به جنگ افغانی پایان میدهد؟
- صلح با طالبان؛ امریکا میماند یا میرود؟
خلیلزاد همچنین در تحولات مرتبط با عراق پس از اشغال امریکا نیز در محور معادلات قرار داشتهاست. بربنیاد همین نقشآفرینی او در سال ۲۰۰۵ به عنوان سفیر امریکا در عراق گماشته شد.
اکنون او به عنوان فرستاده ویژه امریکا در امور صلح افغانستان بار دیگر به کابل بازگشته تا معادلات سیاسی و امنیتی کشور را بر اساس منافع و اهداف راهبردی واشنگتن، رهبری و مدیریت کند.
با این حال، در کابل کمتر کسی نسبت به نقش، کارنامه، دستاوردها و اهداف خلیلزاد به دیده مثبت نگاه میکند.
به باور ناظران، در حالی که اخیرا خلیلزاد در کابل حضور داشت، نتوانست مانع از برگزاری دو مراسم تحلیف شود و این به معنای آن بود که میراث سیاسی او یعنی معماری نظام کنونی به مثابه یکی از پروژههایی که خلیلزاد در متن و محور آن قرار داشت در حضور خود او عملا فروپاشید.
بحران سیاسی کنونی در افغانستان، پیش از هر چیزی یک شکست راهبردی بزرگ برای امریکا محسوب میشود؛ شکستی که مسؤول مستقیم آن، شخص خلیلزاد است؛ زیرا او که زمانی «نایب السلطنه» نامیده میشد، در نهایت به اندازهای ناتوان ظاهر شد که حتی نتوانست از تشکیل دو دولت موازی در یک کشور، جلوگیری کند. تقلاهای مذبوحانه او برای میانجیگری میان غنی و عبدالله هم نتیجه نداد و حضورش در مراسم تحلیف اشرفغنی، بیطرفی و غیر جانبداری قابل انتظارش را از میان برد و یک خطای سیاسی غیر قابل جبران بود که نخستین پیامد آن، عدم پذیرش دیدار با او از سوی عبدالله و حامد کرزی بود.
از سوی دیگر، توافقنامه صلحی که اخیرا با مدیریت خلیلزاد میان امریکا و طالبان در قطر امضا شد نیز از نظر بسیاری از تحلیلگران، پیش از آنکه یک برگ برنده ارزشمند برای او و کارنامه سیاسیاش باشد، یک شکست و رسوایی دیگر بود؛ زیرا در حالی که پیش از این از خلیلزاد به عنوان عنصری ضد طالبان و منتقد جدی سیاستهای پاکستان در افغانستان، نام برده میشد، او در نهایت مجبور به پذیرش توافقی شد که عمیقا مورد تأیید طالبان و پاکستان است و راه بازگشت طالبان به قدرت و تجدید و تعمیم سیطره پاکستان بر افغانستان به مثابه عمق استراتژیک آن کشور را همواره خواهد کرد.
خلیلزاد در مصاحبه اخیر خود با تلویزیون طلوع نیز رسما اذعان کرد که پس از ۱۰۰ روز در صورت به نتیجهرسیدن گفتگوهای بینالافغانی، یک دولت جدید تشکیل خواهد شد؛ این بدان معناست که دولتی که آقای خلیلزاد معمار آن بوده، شکست خورده و این بار طالبان و پاکستان، دولت دلخواه خود را خواهند ساخت.
افزون بر اینها میراث خلیلزاد در عراق هم هرگز موفقیتآمیز و قابل دفاع نیست. عراق پس از اشغال امریکا و سرنگونی صدام، هیچگاه کشوری امن و باثبات نبودهاست. رقابتهای جناحی، تنشهای سیاسی، سهمخواهیهای حزبی، تفرقه مذهبی، ظهور نسخههای خطرناکتر تروریزم، بروز بحرانهای اجتماعی، فساد، تباهی، ناامنی و فجایع مرگبار، بخشی از میراث اشغال عراق توسط امریکا و معماری سیاسی- امنیتی خلیلزاد محسوب میشود.
به این ترتیب، خلیلزاد خیلی بیشتر از آنچه در سیاست خارجی امریکا، نام و اعتبار و اشتهار، کسب کرده، ضعیف و ناکارآمد و فاقد بینش استراتژیک است. او معمار ناکام پروژههای ناتمام از افغانستان تا عراق است.