فوبیای وطن؛ طالبان و بحران فرار از افغانستان

پس از سقوط ناگهانی کابل پایتخت به دست طالبان، موج فرار از وطن، سراسر کشور را فراگرفته و خروجی‌های عمده زمینی و هوایی همچنان آشفته و پرهرج‌و‌مرج است.blankبه دنبال این رویداد و بروز فاجعه انسانی ناشی از آن، تصاویر تکان‌دهنده‌ای به ویژه از میدان هوایی کابل در صفحات نخست رسانه‌های معتبر جهان منعکس شد؛ اتفاقی که واکنش همگانی نسبت به سوء مدیریت بحران افغانستان، فرار بزدلانه و غیرمسئولانه اشرف‌غنی و پیامدهای خروج فاجعه‌بار امریکا و متحدانش از افغانستان را در پی داشت.

تصاویر سوررئال و آخرالزمانی که از میدان هوایی کابل در رسانه‌های جهان منعکس می‌شود در عین حال یک مسئولیت بزرگ را متوجه طالبان به مثابه گروه فاتح و مسلط بر کابل کرده‌است.

با وجود آن‌که سخنگویان و مقام‌های ارشد طالبان پیوسته تاکید می‌کنند که هیچ خطری هیچ‌یک از اتباع افغانستان را تهدید نمی‌کند و مردم را به آرامش و بازگشت به خانه فرامی‌خوانند، این تلاش‌ها اما چیزی از گستره آشفتگی و دامنه هرج‌و‌مرج ناشی از فرار دسته‌جمعی مردم از کشور نکاسته‌است.

ابعاد فاجعه به اندازه‌ای بزرگ است که گفته می‌شود که در نتیجه این رویدادها تاکنون دست‌کم ۲۰ نفر زیر دست و پا، در نتیجه تیراندازی نظامیان امریکایی یا سقوط از هواپیما جان باخته‌اند.

داستان‌های تکان‌دهنده و قصه‌های رقت‌انگیز دیگری نیز وجود دارد؛ از جمله گفته می‌شود مادری دارای چهار فرزند زیر دست‌و‌پای جمعیت مزدحم، جان باخته و هنوز از سرنوشت فرزندانش هیچ اطلاعی در دست نیست. یا والدینی که در جریان هرج‌و‌مرج و تقلای مذبوحانه برای خروج از افغانستان از فرزندان خود جدا افتاده و هرکدام به یک سوی جهان پرتاب شده‌اند.

ادامه این وضعیت بحرانی و فاجعه‌بار، طالبان را به واکنش و تلاش برای مهار این وضعیت برانگیخته‌است. ذبیح‌الله مجاهد؛ سخنگوی و سرپرست وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان، در دومین نشست خبری مستقیم خود پس از سقوط کابل، یک‌بار دیگر مردم را به آرامش فراخواند و اظهار داشت که آن‌ها به امریکا گفته‌اند که از ترغیب مردم به ترک افغانستان پرهیز کند.

با این وجود، بسیاری از صاحب‌نظران اعتقاد دارند که این موج فرار دست‌کم تا زمانی که نظامیان امریکایی در فرودگاه کابل حضور داشته‌باشند و هواپیماهای غول‌پیکر غربی همچنان جمعیت انبوه را برای انتقال به خارج از کشور در خود جای دهند استمرار خواهد داشت.

البته نمی‌توان انکار کرد که هستند افراد اندکی که فریفته وعده‌های رنگین کشورهای مهاجرپذیر غربی شده‌اند. به بیان دیگر همه کسانی که در خروجی‌های کلیدی کشور اجتماع کرده و برای خروج تقلا می‌کنند، نگران امنیت جانی و تهدیدهای آنی نیستند. آن‌ها همان کسانی هستند که به هدف دستیابی به زندگی بهتر، آینده‌ای مطمئن‌تر و احتمالاً حیات مبتنی بر رفاه و آسایش پایدار، کشورهای خارجی را بر وطن خویش ترجیح می‌دهند.

در این میان، نگرانی‌های جدی نیز وجود دارد که در جریان این موج فرار، افغانستان بسیاری از نخبگان خود در تمامی عرصه‌ها را از دست بدهد و به این ترتیب، یک ضربه بزرگ و جبران‌ناپذیر دیگر بر پیکره زخمی و ناتوان کشور وارد شود.

با این حساب به نظر می‌رسد که طالبان با مسئولیت سنگینی روبه‌رو هستند.

آن‌ها نمی‌توانند تنها با بستن ورودی‌های میدان هوایی کابل و یا تلاش برای کنترل وضعیت از راه‌های دیگر به آنچه می‌توان فوبیای وطن نامید، غلبه پیدا کنند. تصور می‌شود که مواجهه با این فوبیای فراگیر، نیازمند تمهیدات و تدابیر کارشناسانه‌تر و کارآمدتری است؛ تدابیری که بتواند در درازمدت افغانستان را به خانه‌ای امن و مصون برای همه شهروندان تبدیل کند، زنان و مردان را نسبت به آینده امیدوار کنند، همه اقشار جامعه، به حقوق بدیهی و عادلانه خود در زمینه فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و مشارکت در تعیین سرنوشت خویش در تمامی زمینه‌ها دست پیدا کنند و چشم‌اندازی روشن و قابل تضمین برای حیات جمعی همه اقوام و مذاهب کشور به وجود بیاید.

این موارد، نیازمند سیاست‌گذاری‌های هوشمندانه، مسئولانه، دلسوزانه و مبتنی بر عدالت و عاری از انتقام‌جویی و کینه‌توزی‌های برآمده از سال‌ها جنگ و خشونت و خصومت است.

طالبان به عنوان نیروی فاتح و مسلط بر سرنوشت افغانستان در این مرحله حساس و تاریخی باید به نگرانی‌های بزرگ همه طیف‌ها و اقشار جامعه افغانستان پاسخ دهند. تردیدی وجود ندارد که مواضع اطمینان‌بخش افرادی مانند ذبیح‌الله مجاهد که اکنون سرپرستی وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان را نیز بر عهده دارد در تامین این هدف، نقشی سازنده و مؤثر ایفا می‌کند؛ اما این به تنهایی کافی نیست؛ زیرا به نظر می‌رسد که افغانستان فراتر از پایان جنگ و استقرار امنیت، نیازمند برقراری امنیت روانی و اطمینان نسبت به آینده‌ای قابل تضمین و درخشان است؛ آینده‌ای که در آن، وطن سرزمینی امن و آرام برای همه اتباع و شهروندان باشد، هیچ‌گونه تبعیض و امتیازی میان مردم وجود نداشته‌باشد، بساط سرکوب و ارعاب و خشونت و تحکم و تصلب برای همیشه برچیده شود و عزمی راسخ و راستین برای ساختن کشوری توسعه‌یافته، باثبات و دارای وضعیت پایدار به وجود بیاید؛ چیزی که بدون شک یکی از نخستین نیازهای آن ایجاد دولتی مسئول، فراگیر، مشارکتی، مبتنی بر عدالت، متعهد به قانون و منافع غیر قابل معامله ملی، مستقل از اعمال نفوذ قدرت‌های خارجی، حامی واقعی همه طیف‌های قومی و تباری و مهم‌تر از همه، استوار بر اراده و انتخاب آزاد مردم می‌باشد.

مطالب مرتبط