رقص شمشیر همسایگان در غرب افغانستان
ناامنی و کشتار در غرب افغانستان، خبر تازهای نیست. این بخشی از زندگی روزمره ساکنان این منطقه آشوبزده است که البته در سالهای اخیر، شاهد افزایش چشمگیر و پرسشبرانگیز آن هستیم.
دامنه ناامنیها در حوزه غرب، روز بهروز گسترش پیدا میکند؛ بهگونهای که به دشواری میتوان میان فراه و غور و بادغیس و حتی ولایتهای نسبتا امنتری مانند نیمروز و هرات، فرق گذاشت.
طالبان همهجا هستند؛ گروهی شبه نظامی که روشن نیست دقیقا چندصد هزار نیرو دارد؛ اما این نکته واضح است که بدون پشتوانههای خارجی، حتی یک هفته هم قادر به پیشبرد ماشین پرهزینه جنگ نیست.
این گروه طی ۱۵ روز با افزایش حملاتاش در ولایتهای غربی افغانستان تلفات سنگینی بر نیروهای امنیتی وارد کردهاست. بررسی رویدادهای امنیتی در ولایتهای هرات، فراه، غور و بادغیس نشان میدهد که در این مدت ۷۵ نیروی دولتی کشته و ۳۹ تن دیگر زخمی شدهاند.
این آمار را مقامهای محلی، امنیتی و نمایندگان مردم در مجلس نمایندگان و شورای ولایتی در اختیار خبرگزاری افق قرار دادهاند؛ اما منابع مستقل مدعیاند که مطمئنا آمار واقعی بیش از این است.
پس از تیرگی اوضاع امنیتی غور، نورالله قادری؛ فرمانده قول اردوی ۲۰۷ ظفر روز شنبه (۱۸ جوزا) به این ولایت سفر کرد.
در فراه، خیرمحمد نورزی؛ عضو شورای ولایتی به افق گفتهاست که مردم نگران سقوط دوباره مرکز شهر به دست طالبان هستند.
اسدالله خالد؛ سرپرست وزارت دفاع و جنرال اسکات میلر؛ فرمانده عمومی نیروهای خارجی روز دوشنبه، ۲۰ جوزا به ولایت فراه سفر کردند.
بیشتر ناامنیهای امسال در بادغیس اما بر ولسوالی استراتژیک بالامرغاب متمرکز بودهاست. این ولسوالی در اوایل سال جاری تا آستانه سقوط کامل بهدست طالبان نیز پیش رفت.
این بخشی از یک تصویر بزرگتر است؛ تصویری که در آن، ناامنی و بحران و کشتار و مرگ، واقعیتهای هرروزه وضعیت غرب افغانستان است.
چهکسی مسؤول است؟ پرسشی که هیچکس حاضر به پاسخگویی به آن نیست. مقامهای محلی از رد پای «کشورهای همسایه» سخن میگویند؛ تعبیری کلی و نهچندان مبهم که اشاره به دو همسایه غربی و جنوبی افغانستان دارد؛ اما هیچ شاهد معتبری در این زمینه ارائه نمیشود. با این حال، گفته میشود طالبان فعال در حوزه غرب، بهمراتب مجهزتر از طالبانی هستند که در دیگر مناطق کشور، فعالاند. آنها تفنگهای مجهز به دوربینهای دید در شب در اختیار دارند، آموزشدیده و حرفهای عمل میکنند و حملات گروهیشان نیز بهاندازهای دقیق و حسابشده است که بدون یک برنامهریزی استراتژیک نظامی، قابلیت اجرا ندارد.
اوج ناامنیها تنها میتواند پای مقامهای ارشد امنیتی داخلی و خارجی را به غرب افغانستان باز کند. هربار که میزان کشتار نیروهای امنیتی بهگونه وحشتناکی بالا میرود، درجهداران نظامی داخلی و خارجی هم عازم منطقه میشوند؛ اما این سفرها هیچگاه چیزی را تغییر ندادهاست. بدیهی است که این امر، لزوما نشانگر قدرت غیرقابل مهار طالبان یا ضعف جبرانناپذیر نیروهای امنیتی نیست؛ بلکه وضعیت امنیتی در غرب افغانستان، پیچیدهتر از آن است که تنها با انجام سفرهای نمایشی و وعدههای تشریفاتی قابل حل و فصل باشد. مافیای مواد مخدر، جنگ آب، زدوبندهای پشت پرده گفتگوهای صلح، حمایت نظامی همسایگان از طالبان در قبال بهبود روابط آن گروه با آنها و لحاظکردن ملاحظاتشان در روند صلح و… بخشی از موانع موجود فراراه بهبود امنیت غرب افغانستان است.
بنابراین، انتظار نمیرود بهزودی همهچیز تغییر کند؛ زیرا نه مولر معجزه میکند و نه همسایگان و مافیای مواد مخدر و… دست از بازیهای پیچیدهشان در غرب کشور برمیدارند. در این میان، سیاست امنیتی مبهم و غیرقابل تعریف دولت هم وضعیت را پیچیدهتر از آنچه هست، کردهاست. زندانهای دو دروازهای دولت، خون هزاران نیروی امنیتی را عملا هدر میدهد.
نمونه بارز آن، مرگ رقتانگیز فؤاد اندرابی؛ از فرماندهان ارشد ارتش در ولایت غور بود. او تنها یکروز پیش از مرگاش،نوشتهبود که رهایی زندانیان گروه طالبان که “بیشترین سربازان ما را در این روزهای مذهبی زیر عنوان جهاد به شهادت میرسانند” به روحیه سربازان صدمه وارد میکند؛ علیرغم این هشدار، صدها زندانی طالبان طی چندروز اخیر، آزاد شدند و این روند همچنان ادامه دارد؛ اما او و هزاران اندرابی نوعی دیگر، همهروزه بهخاک میافتند؛ بیآنکه این بازی مبهم و مرگبار، پایان پیدا کند.